شيعه يعنى شوق، يعنى انتظار
شيعه يعنى شوق، يعنى انتظار
صاحب آيينه تا صبح بهار
شيعه يعنى صاحب پا در ركاب
تا كه خورشيد افكند رخ از نقاب
فاش مىبينم ملائك صف به صف
اين غزل خوانند با تنبور و دف
عشقبازان، شور و حال آمد پديد
ميم و حاى و ميم و دال آمد پديد
شب نشينان ديده را روشن كنيد
آن مه فرخنده حال آمد پديد
آمد آن روزى كه در نا باورى
سرزند از غرب مهر خاورى
راستين مردى رسيد با تيغ كج
شيعيان الصبر مفتاح الفرج
چيست آن تيغ سفيد آفتاب
بىگمان لاسيف إلّا ذوالفقار
حيدر از محراب بيرون مىزند
شب نشينان را شبيخون مىزند
آفتاب، اى آفتاب، اى آفتاب
از نگاه بندگانت رخ متاب
از فروغت ديده ادراك چاك
از فراغت، اشك مدفون زير خاك
آفتاب شيعه از مغرب درآ
بار ديگر سرزن از غار حرا
بت پرستان تركتازى مىكنند
با كلام الله بازى مىكنند
تيغ بر كش تا تماشايت كنند
تا كه نتوانند حاشايت كنند
پاك كن از دامن دين ننگ را
اين عروسكهاى رنگارنگ را