به ياد مي آوري؟
روزي كه ماهي ها مردند،
و قناري براي هميشه خاموش ماند،
روزي كه شب را اسير خود كرد
و ستارگان مهتاب را تشييع كردند.
آن روز را به خاطر بسپار،
برايش مراسمي بگير
شمعي روشن كن
عكس ياسهاي پژمرده را روبان سياه ببند.
و مرا هم صدا كن.....
طلوع تلخي ها را آواز سازيم
و بخوانيم
صدايم كن تا
غم كوچ احساسمان را با هم قسمت كنيم.
اگر صدايم كردي و نيامدم
بدان كه پي عكسي از خودم مي گردم و
تكه روباني.....