مهدي جان ، اي مهربان
گلِ يادت بوى عشق مىدهد و نورانيت نامت مايه چشم روشنى ماست.
هر وقت از عمق وجودم فرياد يا مهدى(عج) بلند مىشود، دلم هواى تو را مىكند
و درياى چشمانم به ياد سيمايت طوفانى مىشود و وجودم مالامال از محبت تو . . . .
و چون باران نگاهت بر وجود خشكيدهام باريدن مىگيرد، در آيينه دلم مىتوان عشق را به نظاره نشست.
و من هم چنان چشم به راهم، در حالى كه در باغها سرگردانم،
به اميد اين كه نشانهاى ببينم كه آمدن بهار را مژده دهد، پس از زمستان سخت جهان.
و تو اى خورشيد عالم تاب و اى عصاره عصرها!
بتاب كه گلها ديگر تاب ماندن ندارند.