• وبلاگ : همسفرمهتاب
  • يادداشت : مژده اي دل كه مسيحا نفسي ميآيد
  • نظرات : 12 خصوصي ، 239 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    السلام عليک يابن الزهرا

    اى به دستت تيغ تيز ذوالفقار سبز پوش سرزمين انتظار
    وارث محراب و خون صبحگاه انعكاس ناله‏هاى قعر چاه
    وارث دروازه‏هاى نيم سوز گريه‏هاى صبح و شام و نيم روز
    وارث خون دل و تابوت و تير كيسه‏هاى نان و رطب را باز گير
    زخم دار نيم روز كزبلا نوحه خوان غربت‏خون خدا
    وارث مشك و فرات و دستها ره گشاى راه در بن بستها
    وارث تشت طلا و چوب و لب صوت قرآن و تنور و نيمه شب
    با غل و زنجير و زندان آشنا هم قفس در بند با موسى الرضا (ع)
    آشناى قبرهاى بى نشان هم نوا با گريه‏هاى مادران
    كى ز ماذن مى‏رسد فرياد تو واى بر ما گر نباشد ياد تو
    واى بر ما خستگان بى شكيب گر نى‏جوشيم با «امن يجيب‏»
    واى بر ما رهروان نيمه راه گر نمى‏آيد ز سينه سوز و آه
    باقى حق در زمين و آسمان آيه‏هاى لن ترانى را مخوان
    بى لهيب سينه‏هامان طور نيست شاممان را تا طلوعت نور نيست
    بى فروغت روزهامان تيره ماند چشمها بر آستانتخيره ماند
    زخمهاى شيعيان سر باز كرد غربتى ديرينه را آغاز كرد
    عشق را آغاز و انجامى نماند از مسلمانى بجز نامى نماند
    در غروب روشناييها مانده‏ايم از رواق سامرا جا مانده‏ايم
    قلب ما در سينه پرپر مى‏زند نيمه شبها حلقه بر در مى‏زند
    ما و دستى كوته و دامان تو جان بكف آماده فرمان تو
    با حسين از كربلا آغاز كن عقده‏هاى شيعيان را باز كن
    چشمها را رخصت پرواز ده بار ديگر عشق را آواز ده
    تيغ قهر و انتقام كبريا از نيام غيبتت‏بيرون درآ
    بعد عمرى انتظار و انتظار در بقيع سينه‏هامان پا گذار