با من باش
براي رضايت دلي
که در گرفته ترين ناحيه بارانيش بارها
روييده اي.
محتاط! از چشمانت ميسرايم.
بي آنکه بخواهم فاش ميشوم
بي آنکه بدانم دل مي بندم
من به عشق ناگزيرم تو به ـ سفر ـ
فرصتي نمانده.
برايم حرف بزن شعر بخوان سرخ بکار.
براي آمدنت که هيچ
براي بدرقه ات
مريم چند شاخه ميميرد...
دوستت دارممممممممممممممممممممم