او را چه خبر از من و از حال دل من ؟ / کاو ديده ي پر خون و دل ريش ندارد *** اين طرفه که او من شد و من او وز من يار/ بيگانه چنان شد که سر خويش ندارد *** هان ، اي دل خونخوار ، سر محنت خود گير / کان يار سر صحبت ما بيش ندارد == عراقي همداني