( سفر )
چه طولاني مي نمايد سفر
در غبار تيره راه
خاكستر سرد آتشم
بي همسفر ....
شيون تلخ تنهائيست
وحشت غريب غربت
اسي دست اين خزان
آن طلايي رفته روزگاران
يادش بخير
در فصل اكنون دلم
نقش صد پائيز زد جوانه
رنگ در رنگش
چشم انداز هزار خاطره
بال در بالش
پر پرواز
سينه در سينه اش
مرداب و نيلوفر
برگ در برگش جنگل و باد
آب در آبش
رودخانه و دريا
من با تو
زير مهتاب شبانه
كنار ساحل زيبا
سوار بر موج خيال
از شاخه شب ستاره مي چينم و مستانه
بر حرير دشت نجيب لاله مي خوابم
تا همنفس نسيم بامداد
طلوع خورشيد را
بوسه باران كنم ...
نوامبر 2002 ...///