دوباره ولوله افتاده در ولايت دل!
دوباره مي چكد از خامه ام حكايت دل
ولايت د ل ل ل، از اين شورباز، آباد است
به لـــــــطف حضرت معشوق، رازآباد است
دميده صبحگه دولت دلم امشب
ببين به مرتبه ي عشق نائلم امشب
سپرده ام دل خود را به د ل ل ل ل ل بري كه مپرس!
گرفته دست مرا ذررره پَروري كه مپرس
به عشق اوست كه اين گونه مي سُرايم مست
به عشق اوست كه دست مراگرفته به دست
به عشق اوست كه بي تاب در تب و تابم
به عشق اوست كه امشب نمي برد خوابم
به عشق اوست كه بيگانه از خودم امشب
به عشق اوست كه ديوانه تر شدم امشب!
به عشق اوست كه حيران شَطـَح و طاماتم
به عشق اوست كه محو تجـلي ذاتم
به عشق اوست كه سامان نننننمي پذيرم من
به عشق اوست كه در دام دل اسيرم من
به عشق اوست كه انديشه را رهااااا كردم
$("div.commhtm img").each(function () {
if ($(this).attr("em") != null) {
$(this).attr("src","http://www.parsiblog.com/Images/Emotions/"+$(this).attr("em")+".gif");
}
});