در شبستان خيالعطر ياد تو چه آرام آمدگشت زد در عطش باغ و گل و پروانهو چه آرام مرا پيدا کردوچه آرام مرا عاشق کردوه آرام مرا رسوا کرددر شبستان خيال من تو را مي جستمزير لب ميگفتم :"عشق را بايد جست زير اين چرخ بلند "
زير بال و پر هر شاپرکي عشقي هستزير لب مي گفتم :"عشق را بايد برد به بلنداي خيال "
ناگهانعطر ياد تو چه آرام آمدو جه آرام مرا پيدا کردو چه آرام مرا عاشق کردو جه آرام مرا رسوا کرد . (سميه پيله وري)