• وبلاگ : همسفرمهتاب
  • يادداشت : زمزمه اي با دوست
  • نظرات : 60 خصوصي ، 301 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + ناهيد 
    يه شب ِ خوب ،تو آسمون
    يه ستاره چشمک زنون
    خنديد و گفت کنارتم
    تا آخرش ، تا پاي جون
    ستاره ي قشنگي بود
    اروم و ناز و مهربون
    ستاره شد عشق من و
    منم شدم، عاشق اون
    ولي زياد طول نکشيد
    عشق من و ستاره جون
    ماهه اومد ،ستاره رو
    دزديد و برد ، نامهربون
    ستاره رفت ف با رفتنش
    من هم شدم بي همزبون
    حالا شبا بياد اون
    چشم مي دوزم ،به آ سمون
    دلم مي خواد، دادبزنم :
    اين بود قول و قرارمون ؟
    تو رفتي و از خودتم
    حتي نذاشتي يک نشون (بهاره بيزني آرام)