• وبلاگ : همسفرمهتاب
  • يادداشت : زمزمه اي با دوست
  • نظرات : 60 خصوصي ، 301 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + سوگند 

    سالام

    خيلي ازت گله دارم.اما چيزي نميگم.

    خر اي خسرو خوبان ،بگدايان نظري
    گاه گاهي بسر کشته ي هجران گذري
    چند سالي است ندارم خبر از حال عزيز
    نه پيامي ،نه سلامي ، نه جواب و خبري
    تو مگر پادشه خواب و خيالم بودي
    که شبي آمدي و خفتي و رفتي، تو پري
    گفته بودي چه خبر از غم ايام فراق
    خبر اين است که از خويش ئدارم خبري
    تو که در قلب من اي مايه ي اميد و نويد
    مظهر حسني و از هر صنمي خوب تري
    پس چرا خون من بيدل و ديم را ريزي
    تو مگر عهد نکردي که دلم را نبري
    بردي اما بسلامت نگهشدار،بتا
    قبل از آنم که نماند جهانم اثري (عبد الکريم رحمانيان حقيقي)

    فصبر جميل -سوگند

    پاسخ

    ميدونم دلخوري نازنين . حق داري اما !!!!!!!!!!!!!!!!!!!! باور كن فرصت نمي كنم به هيچ كاري برسم. جبران مي كنم گلم . حالا بخند كه دلم قد تمام دنيا گرفته. شايد با خنده تو منم يه كمي آروم بشم