سالام
خيلي ازت گله دارم.اما چيزي نميگم.
خر اي خسرو خوبان ،بگدايان نظريگاه گاهي بسر کشته ي هجران گذريچند سالي است ندارم خبر از حال عزيزنه پيامي ،نه سلامي ، نه جواب و خبريتو مگر پادشه خواب و خيالم بوديکه شبي آمدي و خفتي و رفتي، تو پريگفته بودي چه خبر از غم ايام فراقخبر اين است که از خويش ئدارم خبريتو که در قلب من اي مايه ي اميد و نويدمظهر حسني و از هر صنمي خوب تريپس چرا خون من بيدل و ديم را ريزيتو مگر عهد نکردي که دلم را نبريبردي اما بسلامت نگهشدار،بتاقبل از آنم که نماند جهانم اثري (عبد الکريم رحمانيان حقيقي)
فصبر جميل -سوگند