• وبلاگ : همسفرمهتاب
  • يادداشت : زمزمه اي با دوست
  • نظرات : 60 خصوصي ، 301 عمومي
  • چراغ جادو

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    در فرو بند که با من ديگر

    رغبتي نيست به ديدار کسي

    فکر که اين خانه چه وقت آبادان بود بازيچه ي دست هوسي / هوسي آمد و خشتي بنهاد / طعنه اي ليک به بي ساماني

    ديدمش .راه از او جستم و گفت

    بعد از اينت شب و اين ويراني

    گفتم : آن وعهده که با لعل لبت ؟

    گفت: تصوير سرابي بود آن

    گفتم : آن پيکر ديوار بلند؟ گفت :اشارت ز خرابي آن بود

    گفتم:آن نقطه که انگيخته دود ؟

    گفت: آتش زده ي سوخته است

    استخوان بندي بام و در او

    مرگ را لذت اندوخته اي ست

    وز پس خفتن هر گل .نرگس ..

    روي مي پوشد در نقشه ي خار

    در فرو بند دگر هيچکسي

    نيستش با کس راي ديدار ...(نيما يوشيج )