و اما... شرح پريشاني
جعه اي ديگر گذشت ويارم نيامده است شاخه ي گل رو دستم مانده است
دلم گرفته از اين دنياي وانفسا
دلم گرفته از سوز سرماي نا مهرباني
دلم گرفته از طوفان درد
دلم گرفته از سيل غم
دلم به وسعت تمام دنيا گرفته و اندوهگينه
ديگه حتي اشک عقده هامو وا نمي کنه
ديگه حتي فريادهام صدامو به هيچ جا نمي رسونه
شايد تنها بايد از اين قفس پريد
مهدي جان نظري