• وبلاگ : همسفرمهتاب
  • يادداشت : پرنده زيباي من
  • نظرات : 19 خصوصي ، 296 عمومي
  • آموزش پیرایش مردانه اورجینال

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + علي 

    بنام خدا

    با سلام و آرزوي بهترين ها .ممنون که با وجود مشغله زيادت، لطف کردي و راهنماييم کردي .نظراتت در عين زيبايي و اتقان،
    رسا هم بود .بقول علما "خير الکلام " بود (خير الکلام ما قل و دل) .دلايلت را خوندم ،هر چند در جاي خودش رسا بود و
    کامل و دل و عقل پذير ، و براي پذيرشش با خودم خيلي جنگيدم اما نتونستم بپذيرمش .
    نمي دونم چرا اما من پرواز دادن تنهاي پرنده را اصلا نمي تونم بپذيرم . درسته گاهي ممکنه مجبور بشيم در قفس را باز بزاريم
    و پرنده را در رفتن و يا موندن آزاد بزاريم (يعني از خيلي انتظاراتمون بگذريم ) اما اين به معني طرد نيست . عقل طرد را
    نمي پذيره . وادار کردن پرنده علي رغم خواسته اش به پريدن و رفتن را عقل نمي پذيره .نمي دونم تا حالا پرنده اي را آزاد
    کردي ؟وقتي در قفس باز ميشه و پرنده در رفتن و موندن آزاد گذاشته بشه، سه حالت پيش مي ياد :1-اگه در باز بشه پرنده
    مي پره اما دو باره روي سرمون مي شينه ،چون بما انس گرفته .آزاده ،توي قفس نيست اما تنها نمي پره .رو سر و دوشمون،
    کنارمون ، همراهمون مي مونه . چون اگر چه بدنش آزاده اما دلش گرفتاره .دلش به دل کسي که مدتها مونسش بوده گره
    خورده .2-گاهي وقتي در قفس باز ميشه پرنده کنارمون نمي مونه ، مي پره اما زياد فاصله نمي گيره . با کمي فاصله
    ميشينه و با دلش مي جنگه که بمونه يا بره .بالاخره تنها مي پره اما گاهي که دلش تنگ ميشه بر ميگرده و با فاصله کناري
    مي شينه و خا طراتشو مرور مي کنه ،اما بر نمي گرده .چون مردده نمي تونه تصميم قطعي بگيره .3- گاهي وقتي پرنده
    را در موندن و رفتن آزاد مي زاريم ،تنها پريدن را انتخاب مي کنه . مپره و مي ره .پشت سرشو هم نگاه نمي کنه .
    بنظر من پرنده ي دوم و سوم ارزش بحث هم ندارن چه رسد به همراهي و هم پروازي .فقط بايد فراموش بشن . اما پرنده ي
    اول ارزش همراهي و همپروازي را داره . هر چند نتونيم مثل خودش باشيم اما تا اونجا که ممکنه بايد هم پروازش بشيم و با
    بال هاي شکستمون همراهيشون کنيم .چون ليا قتشو داره . قدرمونو مي دونه .پس با سختي هامون مي سازه .من فکر
    مي کنم هم پروازي نکردن و همراه نشدن با اين پرنده و طرد کردنش عين بي رحمي و بي انصافي باشه.وقتي خودتو نشناسي
    فکر مي کني لياقت اونو نداري که اين پرنده ي زيبا وابستت باشه ،سعي مي کني از خودت دورش کني .در حالي که اين
    پرنده سعادت و خوشبختي را در همراهي و کنار شما بودن مي دونه.اکر چه ممکنه مثل خود پرنده نتونيم با بالهاي شکستمون
    بپريم اما با دست نوازشي که به سرش مي کشيم ،با تکيه گاه قرار دادنشونه هامون براي نشستنش و آرامشش ،همه چيز بهش داديم :
    زندگي،آينده،اميد،آرامش.
    نبايد بگيم چون پرنده پرهاي زيبايي داره ،صداش عالي هستش ،مي تونه پرواز کنه اما من چه ،هيچکدوم رو ندارم پس بايد طردش
    کنم،چون لياقتشو ندارم .اين اشتباهه . هانطور که پرنده نيازمند شماست ،شما هم به صداش ، زيبايي هاش نياز داري.اين
    کامل کردن يکديگره .

    از طرف ديگه پرنده مدتي مونس تنهايي ما بوده ، با پروندنش دوباره تنها ميشيم .و خود ميدوني که چه بد وسخته تنها بودن .
    اونقدر تنهايي سخته که خودِ خدا هم ازش فراريه .آدم را خلق مي کنه تا مونس تنهايي هاش باشه .نمي گه من کامل ترينم و
    انسا ن ناقص تر . نمي گه بايد فراريش بدم تا با من انس نگيره ، بلکه مدام انسان را جذب مي کنه .بطرف خودش ميکشش .
    چه سخت و آزار دهنده هستش، تنها خوشبخت بودن .بزرگترين لذت ها در تنهايي ،رنجند و سخت ترين دردها در همراهي و
    همپروازي ،شيرين .خدا تنها و خوشبخت بود اما انسان را از روح خودش خلق کرد تا در خوشبختي خود شريکش کنه .تنهايي،
    نيمه و ناتمام بودنه .چه سخت و رنج آوره اين نا تمام بودن .با انس، هستش که انسان کامل مي شه .و چقدر لذت بخشه که
    حس کنيم ،همين خوشبختي را که ما داريم ،همين حس زيبايي را که من دارم ،پرنده هم داره .اونوقت خوشبختي چند برابر
    مي شه .از طرف ديگه دلِ تنها نمي تونه ايثار و گذشت را هم در اوج خودش حس کنه .درد سخت و تلخه اما هنگامي که تنها
    و بخاطر او تحملش مي کنيم ،اين تقيه به رنجمون لذت مي ده .يک نوع نواختن دوسته .دلي که تنهاست نمي تونه اين درد را
    حس کنه ،اين لذت را بچشه .اين تقيه درد در مقابل دوست به دل خلو ص خاصي ميده .يک نوع عشقه ،عشقي سخت اما شيرين .
    تنها دلي مي تونه حسش کنه که تنها نباشه .
    علي (ع) را ببين به خدا مي گه، خدايا بهشتي که تو توش نباشي رو نمي خوام .نمي گه من در مقابل خدا هيچم ،نمي گه من
    گجا و ذات خدا کجا ؟بهشت را با تمام نعمت هاش بدون خدا نمي خواد .چون تنها ميشه .و تنهايي لذت بخش نيست .بي دوست
    دلش ناتمامه ، خوشي ها رو حس نمي کنه .
    خيلي سعي کردم کم و کوتاه بنويسم اما نشد .با اين وجود مطالب نا تمام موند .اونقدر ازش زدم که شده مثل" شير ِ بي دم و
    يال و شکم "مثنوي ِ مولوي .
    راستي بعضي معتقد هستن که اين پرنده را نه تنها نبايد آزاد کرد ، بلکه بايد کبابش کرد و خوردش . ببين شاعر چي ميگه :

    دعوت من برتوآن شد کايزدت عاشق کناد

    بر يکي سنگين دل نامهربان چون خويشتن

    تا بداني درد عشق وداغ مهر و غم خوري

    تا به هجر اندر بپيچي و بدانب قدر من

    اين شعر از (رابعه) هستش. اولين شاعره ي زن فارسي گوي . منتظر راهنمايي هات هستم .اميد وارم باز هدايتت شامل
    حالم بشه .قبلا از شما نهايت تشکر را دارم
    علي
    1-5-84