• وبلاگ : همسفرمهتاب
  • يادداشت : پرنده زيباي من
  • نظرات : 19 خصوصي ، 296 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + نينا 
    دلم مي خواست عشقم را نمي كشتند. صفاي آرزويم را كه چون خورشيد تابان بود مي ديدند.. چنين از شاخسار هستي ام آسان نمي چيدند.. گل عشقي چنين شاداب را پرپر نمي كردند.. به باد نامردي ها نمي دادند.. به صد ياري نمي خواندند.. به صد خواري نمي راندند.. چنين تنها به صحراي بي پايان اندوهم نمي بردند.. دلم مي خواست : دست عشق.. چون روز نخستين.. هستي ام را زير و رو مي كرد.. مگو اين آرزو خام است.. اگر اين كهكشان از هم نمي پاشد. وگر اين آسمان در هم نميريزد. بيا تا ما فلك را سقف بشكافيم و طرحي نو در اندازيم به شادي گل برافشانيم و مي در ساغر اندازيم