برايم نامه منويس. نميداني چقدر افسرده ام و چطوري آرزوي نيستي مي كنم.
بهار و تابستان زيبا بي تو براي من چون چراغ بي نور است حالا ديگر بازوان خود را فرو بسته ام ، زيرا نتوانستم ترا در اين بازوان بفشارم . امروز اگر دست بدل من مثل انست كه دست به گوري
برايم نامه منويس بگذار من و تو جز مرگ دل خبري بهم ندهيم .
اگر ميخواهي بداني چقدر ترا دوست داشتم ،از خدا و از خودت بپرس .
خاموش زده باشي.