• وبلاگ : همسفرمهتاب
  • يادداشت : حال باغبان در شب تشيع ياس
  • نظرات : 16 خصوصي ، 324 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + علي 
    علي پهلواني که از هيچ نمي هراسيد . يکه و تنها به قلب دشمن مي زد .هنگام حمله از شمشيرش خون مي چکيد .براي پياده
    کردن عدالت آنقدر خشن بود که غير قابل تحمل مي شد .همين پهلوان پر ابهت و صلابت که نامش لرزه به اندام دشمن مي انداخت
    در خانه در کنار عشقش ، فاطمه چنان دل نازک و رئوف مي شد که پنداري دلي از گل لطيف تر دارد .
    پهلواني که تا بحال کسي لرزه را بر اندامش نديده بود هنگام دفن فا طمه چنان بي تاب مي شود که پنداري گلي در مقابل باد
    خزان به لرزه افتاده.چقدر يبا و پر احساس اين ترازدي تاريخ دنيا را به شعر کشيده اي .مرثيه اي پر درد در شرح دلي پر درد.
    پر پر شدن گل خوش بوي علي را تسليت ميگم .اميد که ره رو صادقش باشيم . 19-4-84