پرسيدم از پيري کجاست آن خانه بنت رسول
آنجا که جبرئيل امين مي رفته با اذن دخول
گفت تا بني هاشم برو آنجا ببيني کوچه اي
چون نيک آنجا بنگري بيني بر آن خون بتول
آنجا دري است نيم سوخته ، کز آتش کين سوخته
از کين آناني که از حق و علي کردند عدول
آنجا در رحمت بود آنجا در جنت بود
هر کس بر آن در در زده او برنگشته بي حصول
آنجاست بيت فاطمه آن قبله گاه ما همه
روي مه پاک حسين آنجاست که بنموده حلول
آنجاست که زهرا را زدند ، آن يار مولا را زدند
استاره محسن نمود در پشت آن ديوار افول
در بين آن ديوار و در قرباني زهرا نگر
گفت با خداي خويش بنما ز زهرا اين قبول
آنجاست که زينب مي دويد چون ناله مادر شنيد
آنجا گل باغ رسول پژمرده گشت و شد ملول
گرييم و گوييم ما همه تا آخر عمر فاطمه
شايد شفاعتهاي او آخر شود ما را شمول