اي فاطمه فاطمه اي عابد? بي همتا، چه شده است؟ چرا اينگونه گشته اي؟ اي فداي چشمان آسماني از چه گرياني؟ نباشد علي که فاطمه را نگران بيند. حرفي بگو، بيش از اين ساقي را در انتظار ميِ لعلت، بي تاب مگذار. لب باز کن اي دردانه! ... علي جان، اي عابد بي همتا، مترس. مرا ياد قبر و مرگ، اينگونه پريشان کرده است. اي علي! از خان? پدرم به خانه ات آمدم و ناگاه به ياد شور قيامت افتادم برخيز اي هم? وجودم تا در طليعه زندگي مشترکمان، نماز گزاريم و با خداي خوبي ها مناجات کنيم. بنگريد اي ملائکه من، اين بند? من فاطمه است که بر درگاه من قدم نهاده. نظر کنيد که چگونه بند بندش از خوف من لرزان است. او با تمام وجودش و با صداقت قلبش به عبادت مشغول است. شما را گواه مي گيرم که شيعيانش را از آتش، نجات دهم.
اي فاطمه
فاطمه اي عابد? بي همتا، چه شده است؟ چرا اينگونه گشته اي؟ اي فداي چشمان آسماني از چه گرياني؟ نباشد علي که فاطمه را نگران بيند.
حرفي بگو، بيش از اين ساقي را در انتظار ميِ لعلت، بي تاب مگذار. لب باز کن اي دردانه!
... علي جان، اي عابد بي همتا، مترس. مرا ياد قبر و مرگ، اينگونه پريشان کرده است. اي علي! از خان? پدرم به خانه ات آمدم و ناگاه به ياد شور قيامت افتادم برخيز اي هم? وجودم تا در طليعه زندگي مشترکمان، نماز گزاريم و با خداي خوبي ها مناجات کنيم.
بنگريد اي ملائکه من، اين بند? من فاطمه است که بر درگاه من قدم نهاده. نظر کنيد که چگونه بند بندش از خوف من لرزان است. او با تمام وجودش و با صداقت قلبش به عبادت مشغول است. شما را گواه مي گيرم که شيعيانش را از آتش، نجات دهم.