تو فرياد« هل من ناصر» برآوردي.
تو خروش« فکونوا احراراً في دنياکم» سر دادي.
تو درهيبت و شکوه و ايمان، رسواگر طبل هاي تو خالي ستم پيشگان گشتي.
تو، به اسلام و دين، حيات وعزت و آبرو بخشيدي.
اي حسين... اي سالار شهيدان،
اي نمونه « بودن»!
اي خليل حادثه! ... اي چراغ باديه!
محروم بوديم و مستضعف،
مظلوم بوديم وغارت شده،
اسير بوديم و مايوس،
خسته بوديم و ناتوان
خفته بوديم و بي خبر... اما تو، اي « مصباح هدايت» و اي « کشتي نجات» گام خسته ما را به تلاش کشاندي و افسردگي يأسمان را به شور اميد مبدل ساختي و از سکوت و درنگ و وحشت، به فرياد و هجوم و شجاعتمان رساندي و پاي کوفته و پر آبله ما را، تا بام آگاهي و تا برج بيداري فرا بردي.
اي معلم انسان!
در کلاس بشريت، به ما در برابر هر تند باد حادثه، در تهاجم هر سيل، در تلاطم هر موج، ايستادگي و نستوهي و صبر آموختي و دريا دلمان کردي و نبض زندگيمان را به حرکت و طپش آوردي.
ما- نه ما، که انسان- وامدار توست و بشريت همواره به تو مديون خواهد بود.