سفارش تبلیغ
صبا ویژن

*** هوالرئوف و الرحیم ***

چه لطیف است حس آغازی دوباره،

و چه زیباست رسیدن دوباره به روز زیبای آغاز تنفس...

و چه اندازه عجیب است ، روز ابتدای بودن!

و چه اندازه شیرین است امروز...

روز میلاد من

وچه اندازه دلپذیراست تقارن این روز باشب ولادت لاله

باغ ولایت ، کریم اهل بیت ، امام حسن محبتی علیه السلام،

چه آرام بخش است

روز میلاد تو ، روز میلاد من

 روزی که تو آغاز شدی ، روزی که من آغاز شدم!

تولدت مبارک امام من

آیا تو نیز به نگاهی، به لطفی ،به من تبریک میگوئی ؟

 

سلام می کنیم به رمضانی که دلها در آن  فروتن می شوند . و درود میفرسیتم به شبهایی که گناه در آن رو به نقصان میگذارد .پیشباز می کنیم ایامی را که فرصتی مناسب برای  آشتی انسان با فطرت الهی اوست  ، و گرامی میداریم  لحظه هایی را که جز یاد خدا در ذهنمان وعطش روزه داری جسمانی و نفسانی در اندرونمان نمی چوشد.

سینه خود را برای بهره جویی از فرصتهای نزول رحمت در این ضیافت خدای می گشائیم و چشمانمان را بر هر آنچه کژی و کاستی ست می بندیم . با این پذیرش قلبی که رمضان معمار نفس انسان و امانده در وادی تقابل و تکاثر است . یقینمان را زمینه ساز بهره مندی کامل از نیروی عفاف و امساک  این ماه معطر می کنیم و خود را فروتنانه به بارگاه ملکوتی خدای علی (ع) ، این شهپر رمضان فرا می خوانیم تا در پرتو انوار حق و در فصل ضیافت نامنتهای خالق کائنات ، هنگامه اتصال انسانهای بریده از مادیات به دامن الهی را غنیمت شمریم و خویشتن را باز یابیم .

بگذاریم غنچه های نیایش در سحرگاهان بیداری دلها بشکوفد و شعر شعور در بوستان دلهایمان مترنم شود

                

در سوگ پدر ، آن طلایه دار عشق و عطوفت

سلام  عزیزدلم . سلام نازنینم .سلام مهربونترین پدر .

بازم بوی مهر میاد. بوی غربت  و دلتنگی . بوی خزان سینه سوزان من .  اخ اگر بدونی چقدر دلم گرفته . آخ اگر بدونی چقدر دلتنگ شانه های مهربونتم. یعنی میدونی . مگه ممکنه ندونی ؟! مگه ممکنه اشگهای غریبانه دخترت رو نبینی ؟! مگه ممکنه صدای هق هق بیصداشو نشنوی ؟! دلم بدجوری هواتو کرده . هوای صدای گرم و دلنشینت وقتی اسمم رو ازاعماق قلبت و با عشقی بی نظیر صدا میکردی . برای نصیحتها ت  و سفارشهای دلسوزانه ت  دلتنگم. برای بوی  خوب تنت که وقتی به خونه میومدی همه فضا رو پر میکرد از شادی و امید. میدونی چقدر  احساس امنیت میکردم با حضورت ؟ چقدر زندگی را با وجودت دوست داشتم ؟ گل خزان زده من ، دیگه احساس امنیت نمی کنم . دیگه زندگی رو دوست ندارم . دیگه هیچ چیز این دنیا به معنای واقعی شادم نمی کنه . میخندم،  اما پشت پرد ه های اشگ ، می گریم  اما، ساکت و بی صدا  ، می نالم اما  در نهانخانه سکوت ،

من  بی تو تنهام ، تنها همچون تک درختی در کویر زندگی . میدونم حالا همه میان و نصیحتم می کنند و میگن تو تنها نیستی . تو خدا رو داری . کسی که خدا رو داره هیچوقت تنها نیست . همه اینها رو میدونم .. اما من از خدا تنها نشدم ، از تو تنها شدم . خلاء حضورت  منو تنها کرده . خلائی که حضور هیچکس نمیتونه  اونو پر کنه. بی تو آشفته و بی سامانم ، همچو تک برگی زرد و پژمرده ، در پنجه های سرد  خزا ن زندگی .

عزیزدلم به من بگو در این روزهای پر اندوه که یاد آور پرواز غریبانه توست  با سنگینی غم هجرتو ، با پریشانی های دلم ، با آشفتگی های روحم چه کنم ؟؟؟؟چگونه باور کنم دیگه صداتو نمی شنوم ، دیگه نمیتونم بغلت کنم . دیگه نمیتونم باهات حرف بزنم ؟؟چگونه باور کنم چهار خزانه که تو نیستی ، اما من ؛ منی  که همیشه میگفتم بعد از تو می میرم ، هنوز  زنده هستم ؟؟!!  

دلم میخواد باور کنم من هم با تو مرده ام . اما این پنجه  بیرحم درد که قلبم رو در خود می فشارد ، این خونی که از چشمان دلم می ریزد ،  این بغض گلوگیر که راه  نفسم را بسته ، این اشگهای گرم که  گونه  های زردم را می سوزنه ، این دست سرد که حکایت  درد فراقت رو می نویسه  همه و همه میگن من هنوز زنده ام و هنوز باید بسوزم ، هنوز باید با غم هجرت بسازم .اما  حس غریبی به من میگه که به تو نزدیکم. . دستهای مهربونت رو می بینم که به سوی من دراز شده . صدای گرمت رو می شنوم که مرا  میخوانی ، خواب دیدم که به گریه میگویی منو تنها نذار . به تو گفتم و باز هم میگویم  تنهات نمیذارم گل همیشه بهارم . من برای سفر آماده ام ....                                                    


[ یکشنبه 85/7/2 ] [ 1:0 صبح ] [ نرگس الهی ] [ نظر ]
دوستان










بازدیدهای وب
امروز: 19
دیروز: 17
تاکنون: 461124
تعداد یادداشت ها: 131
موسیقی وب