سفارش تبلیغ
صبا ویژن

مو کنان مویه کنان گل می برند    یاس را از پیش بلبل می برند

ای مدینه شهر پیغمبر سلام     

ای هماغوش غم حیدر سلام

السلام ای شهر قران و نزول     

ای که دیدی آه زهرای بتول

السلام ای مهبط عشق و شهود 

السلام ای خانه یاس کبود

 

مدینه ! ای مدینه !

امشب از خانه ای برایمان بگو که کانون عشق ورزی و ایثار بود. از خانه ای که شجاع ترین بابای علم و مهربانترین مادر دوران در آن زندگی می کردند. از کودکانی که هر کدام به درجه ای از زیبایی و کمال و فضیلت بودند که نام شان از آسمان برایشان انتخاب می شد. از خانه ای بگو که با همه مهربان و صمیمی بودند و غذای خود را و هر آنچه داشتند در راه رضای خدا هدیه می دادند.از خانه ای بگو که فرشتگان عالم هم هنگام ورود به آنجا از صاحبخانه اجازه می گرفتند.از خانه ای که حرمتش شکسته شد.از دری که سوزانده شد....از علی بگو. از زهرای مرضیه.

مدینه تو دیده ای که چگونه در خانه ای در محله بنی هاشم آتش زده شد:

آتش بر آشیانه مرغی نمی زنند      

گیرم که خانه خانه بنت الهدی نبود 

بگو که چه کسانی و چگونه به صورت زهرا سیلی زدند؟ هر چند که صورت سیلی خورده اش را به کسی نشان نمی داد، اما تو خوب شاهد بوده ای. تو خوب جای سیلی را دیده ای.تو فرود آمدن تازیانه ها را مشاهده کرده ای و از بازوی ورم کرده خبر داری.تو صدای ناله کودکان را شنیده ای زمانی که مادر پشت در بود، زمانی که در می سوخت. زمانی که مادر زمین افتاد و زینب دردانه داشت با چشمان اشک آلود نگاه می کرد. تو صدای فریاد زهرا را شنیده ای. تو برای اولین و آخرین بار شاهد بستن دست های بزرگ مرد تاریخ بوده ای که در تمام عمر خود از هیچ میدان مبارزه ای شکست خورده بر نگشت.

بگو مدینه! بگو از چیزهایی که دیده ای و از ناله هایی که شنیده ای.

السلام ای آشنای فاطمه  

قصه گواز ناله های فاطمه

بگو وقتی با لگد به در زدند چه بر سر پهلوی زهرا آمد؟ بگو که چگونه در حالی که هنوز اضطراب و درد اصابت لگد آرام نشده بود به ضربت سیلی به زمین افتاد.

مدینه بگو از همسری که وقتی با آن همه درد به خود آمد و همسرش را کنار خود ندید دنیا پیش چشمش تیره و تار شد. بگو چگونه پیش چشمان کودکی مادرمهربانی به زمین افتاد؟

بگو که چگونه مادر را نگاه می کرد و اشک می ریخت و چگونه دست مادر را گرفته بود؟

کوچه ای که ماه را سیلی زدند

آسمان را پرده نیلی زدند

جای جایت بوی کوثر می دهد

بوی سوز و اشک حیدر می دهد

مدینه تو شاهد بودی که چگونه امیرالمومنین را غریبانه می کشیدند. مدینه تو شاهد بودی که وقتی ناله زهرا بین در و دیوار بلند شد؟ شیرمرد میدان های نبرد چه حالی یدا کرد!!

توشاهد بودی که وقتی چشم علی به صورت نیلی شده زهرایش افتاد، چه حالی پیدا کرد! و وقتی داشت غریبانه بدن زهرایش را غسل می داد و دستش به بازوی ورم کرده رسید چگونه اشک می ریخت، چگونه از دل آه می کشید و ناله می کرد!!

تو شاهد بودی که چگونه شب ها بچه ها را یکی یکی می خواباند و از خانه بیرون می آمد و کنار قبر زهرا گریه می کرد.

امروز از بقیع برایمان حرف بزن. بگو حرفهایی که صد ها سال در سینه داری..برایمان از مزار مادر مان  بگو. بگو کجا پیدایش کنیم ؟

هزار ساله کوچه ها      پر میشه از عطر یاس

اما مکان اون گل          مونده هنوز ناشناس


[ چهارشنبه 85/4/7 ] [ 4:54 عصر ] [ نرگس الهی ] [ نظر ]
دوستان










بازدیدهای وب
امروز: 52
دیروز: 49
تاکنون: 461308
تعداد یادداشت ها: 131
موسیقی وب