سفارش تبلیغ
صبا ویژن

بیا با گل شقایق بزنیم تو باغ سینه   

یا با کاروان دل ، یه سفر بریم مدینه

السلام علیک ایتها الصدیقه الشهیده فاطمه الزهرا

اشک نیمه شب چون باران پاک است و پاک‏کننده . و اگر از چشم    فاطمه ببارد مى‏تواند هستى را زیرو رو کند و هر شب تیره و تارى را به سحر برساند

شهادت مظلومانه  ام الائمة المنتجبین، بنت رسول الله الامین، الصدیقه الشهیده، المظلومة المقهورة، فاطمة الزهراء (س) سیدة نساء العالمین  را به پیشگاه حضرت ولی عصر (عج) وعاشقان اهل بیت علیهم السلام  تسلیت  عرض می کنم

فاطمیه فصل تجدید غم است

بر لب شیعه سرود ماتم است

فاطمیه حرمت حیدر شکست

فاطمیه پهلوی کوثر شکست

فاطمیه وقت آه و درد بود

فصل داغ و غربت یک مرد بود

فاطمیه حجله غم بسته است

ساقی کوثر به غم بنشسته است

اى امانت چند روزه خدا در خاک! تو از آغاز دل بسته پرواز تا فراسوى افلاک بودى. چندى به رسم معرفت‏آموزى خاکیان، پاى بدین سراى پریشانى نهادى تا اوج عروج آدمى و راز خلقت زن رادرتو بنگرند.

به همسرى کسى درآمدى که زان پیش دنیا را سه طلاقه گفته بود. کسى که دستش از درهم و دینار تهى بود و دلش به ایمان و یقین پُر.
... هر چند در بهار عمر، مصیبت‏هاى توان فرساى دهر، جان جوانت را خست و دل مهربانت را شکست، ولى کرختى پاییز یأس هرگز راه بر پر پرواز بلند توکلت نبست.

اى راز دار دلشوره‏هاى على! روشن‏ترین ستاره شب‏هاى بى چراغ مدینه! پس از تو حضرت بوتراب جز بر بالش سنگى اندوه نخفت و درد و داغ دلش را جز به چاه راز دار کوفه نگفت.
... بى تو على بى سامان و آتش به جان نشست. شکیب از کف نهاده و در چنگ فتنه‏ها ایستاده، با سینه‏اى مجروح و خسته و با غصه‏اى به بى نهایت پیوسته...

سلام بر تو، روزى که به عالم خاک گام نهادى؛ روزى که به افلاک پر کشیدى؛ و روزى که چون خورشید تابناک، در عرصه قیامت، قامت مى‏کشى.

باز باران  ! باز باران بی صدا

می چکد  در حجم سرد کوچه ها

کوچه های بی تفاوت از عبور

کوچه های خالی از سنگ صبور

کوچه ها احساس را گم کرده اند

چینه هایش یاس را گم کرده اند

کوچه بی یاس یعنی انجماد

بر خزان کیشان ، هماره انقیاد

کوچه ها فریاد را نشنیده اند

قصه بیداد را نشنیده اند

ساکنان با دیو و دد خو کرده اند

فتنه های خفته را رو کرده اند

کوچه ها ! ققنوس آتش  زادتان

شد خلاص از شعله ی بیدادتان

این شما و شهر و این شهر شما

شهر خالی از خدا  بهر شما

ای شمایان ، ای شمایان دروغ !

ااین شما و ناخدایان دروغ !

شهر خالی از صدا، مال شما

خوان الوان ریا ، مال شما

اِی اهالی  فریبستان هیچ

گمرهان سیب سیبستان هیچ

رفت خورشد و نشد پروایتان

با چه روشن می شود فردایتان ؟

تا شما مشتاق از این تیره شبید

ناشناس حرمت ام ابید

لیلة القدر از کف ایام رفت

مطلع الفجر از کف ایام رفت

موکنان ، مویه کنان ، گل می برند

یاس را از پیش بلبل می برند

منخسف شد چون عذار ماه ماه

بعد از این خورشید می موید به چاه

بعد از این خورشید می ماند غریب

می تراود از لبش امن یجیب

لانه خالی از کبوتر شد دریغ !

خالی از عشق پیمبر شد دریغ !

بعد تو شعری که در چشم تر است

چادرخاکی و مسمار در است

مثنوی ! ای مثنوی ! فریاد کن

بغض صدها ساله را آزاد کن

یاد کن از شعر زهرا ای نسیم

انً مولانا علیً مستقیم

باز باران ! باز باران بی صدا

می چکد در حجم سرد کوچه ها...

              ((محمد علی جعفریان))                                        


[ جمعه 85/3/19 ] [ 9:20 عصر ] [ نرگس الهی ] [ نظر ]
دوستان










بازدیدهای وب
امروز: 48
دیروز: 49
تاکنون: 461304
تعداد یادداشت ها: 131
موسیقی وب