سلام دوست گرامي . مطلب بسيار زيبائي بود. خسته نباشيد . روز عرفه و عيد قربان رو تبريك عرض مي كنم .
به پرواز در امديم در اسماني که هيچ تصور ازان نداشتم( چون تو) از اوج فرود امديم. در دور گنبدي سبز پيدا بود. گويا به حبيب خدا نزديک ميشدم. لرزشي بايد تا اشکي سرايد. چقدر نزديک بودم اما پرتو خاطرم بس دور بي تفکر و غريبانه بود. در مقابل قبرهايي که به خاک مزين بود نه به نور. اين طرف گنبدي پرنور در مناره هاي سفيد وانطرف ظلماتي که گر چشم دل باز ميشد حاله اي ازبهشت را ميديدي که به دورش احاطه داشت و به جاي ان ستونهاي پر زرق و برق ميديد ي ستونهايي را که از عرش تا به خاک بود و اگر گنبدي سبز نداشت گنبد نيلگون الهي سايه اي بي ريا به ان بخشيده بود. افسوس قطره هاي اشکم نبودو گويا هيچکس دران شهر بينا نبود. درک نداشت همچون من. تماشاخانه دلم نوراني شد. سلام ميدادم و در جهالت خود ميفهميدم اندکي.( حيف که انديشه من قابل براي اين وسعت بيکران نبود) با بي باوري به حرمت خدايم درامدم لبيک گويان و ايا خداوند مرادعوت نموده بود؟ اين خاطي عصيان زده را چه مهربان خدايي و چه بيکفايت بندهاي بودم من. لباس سپيد همچون کفن پا به سوي مشعر براي يافتن سنگهايي که به شيطان وجودخويشتن زنم. پايم ياري نکرد. گويا شيطان بامن بود؟ اري. در سريري بي سقف رفتيم تا عرفات خدا.به عرفان رسيدم ايا؟ نه .ساده بود جستجوي اين معرفت در چادرهايي خاک الود. بايد تزکيه ميکردم خود را. توانستم ؟نه .تا غروب فردا منتظر ديدني از جلوه ي مولايم ديدم ان چشم انتظار را؟ نه . به سوي منا همچنان در احرام لبهايم خاموش از گفتار ناپسند. پندارم با ياد خدايم عجين بود؟ نه. تواني بس فولادي ميخواست درهجوم سنگها .ميباريد بر سر و ميکوبيد بر دل .ابليس را نشانه زدم؟ نه. سه بار مداوم و رهسپارطواف دل شديم ميچرخيدم با نواي مناجات مولايم علي. ميخواندم زير لب. بدور خانه ي خالق بودم چرخان هفت بار رفتم تا به بزرگي او گواهي دهم غرورم را شکستم؟ نه. هفت بار در راهي که بين صفا و مروه: در ترديد ها .در اشتباهات و تقصير براي رب لباس جهالت را از تن دراوردم؟ نه . خوردم ابي که زاده ي پاي کوبيه اسماعيل بود وبرکتي براي انچه در انست. من به درکش رسيدم؟ نه . و گذشت زمان و گذشت از يادم هر انچه گشتم. امشب شب عرفات است. شب ياران حبيب . بس دورم و در ياد. دلم ياراي جبران دارد؟ نه
سلام عليكم .
عيدتان مبارك .
جهان را صاحبي باشد خدا نام ...
سلام بر امير كارواني كه به حج مي رود تا كعبه اي شش گوشه بنا كند ...
اينجا صفا ، ساقي تشنه است .
و تقصير ، سر دادن .
سعيش ، تلذي اصغر .
و طواف ، زير سم اسبان .
اينجا قرباني بهتر از علي اكبر نخواهي يافت .
عجب اينكه سر حسين ( ع ) رمي جمرات است .....
.....
عيد قربان كه پس از وقوف در عرفات (مرحله شناخت) و مشعر (محل آگاهي و شعور) و منا (سرزمين آرزوها، رسيدن به عشق) فرا مى رسد، عيد رهايى از تعلقات است. رهايى از هر آنچه غيرخدايى است. در اين روز حج گزار، اسماعيل وجودش را، يعنى هر آنچه بدان دلبستگى دنيوى پيدا كرده قربانى مى كند تا سبكبال شود.
عيد قربان، جشن رهيدگي از اسارت نفس و شكوفايي ايمان و يقين بر شما خواهر بزرگوارم و همه ابراهيميان مبارك باد
با سلام
برادر كوچكتان سيد فرهاد
سلام خواهر خوبم.....اومدم اعدام يكي از بزرگترين ديكتارتورهاي جهارن را خدمتتون تبريك بگم.