• وبلاگ : همسفرمهتاب
  • يادداشت : سلام مولاي من
  • نظرات : 25 خصوصي ، 240 عمومي
  • آموزش پیرایش مردانه اورجینال

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     <      1   2   3   4   5    >>    >
     

    به نام حضرت دوست

    سلامٌ عليكم فادخلوها خالدين!

    « لبيك اي آشنا! لبيك! »
    فداي نگاهت، نگاهم كن!
    فداي صدايت، صدايم كن!
    مرا بپذير ! ...

    بنفسي انت ...
    تو از ما جدائي و همواره با مايي!

    بنفسي انت ...
    تو از ما دوري و از ما به ما نزديكتري!

    بنفسي انت ...
    تو نهايت اشتياقي و نهايت انتظار!

    بنفسي انت ...
    هر آنكه جز تو گام نهد در دل ما خواهمش راند!

    بنفسي انت ...
    تو با شكوهترين آيت پروردگاري!

    بنفسي انت ...
    تو آبشار جاري نوري از عرش!
    اي شرافت محض!
    اي قداست مجسم!
    اي عزّت ممثّل! ...


    « ليت شعري اين استغرّت بك النّوي! ... »

    در پناه حضرت دوست

    به نام حضرت دوست
    .

    خدايا!
    .
    .

    در جاده اي که نسيم عنايت تو نمي ورزد وماهتاب رحمت تو نمي تابد کدام دل راه به حقيقت تو مي برد ؟
    .
    ********
    .

    عيدتون مبارک


    در پناه حضرت دوست

    *** ا

    *** ن

    *** ت

    *** ظ

    *** ا

    *** ر

    نگـــــارا
    روايت هجر تو
    قصه العشق لا انفصام لها

    همه ي لحظه هاي ماست ،

    ديگر اكنون منتظران و چشم انتظارانت را

    به نگاهي و اشاره اي و دعايي بنواز

    ×.×.×.×.×.به نام خداي مهدي (عج) و به نام خداي انتظار ×.×.×.×.×.


    سلام بر شکوفه انتظار، سلام بر گل نرجس و سلام بر منتظران مهدي (عج)، سلامي به صلابت صخره و به سرخي گل سرخ، سلامي به قامت بهار و ديدگان چشم به راه......

    خدايا بنمايان به من آن جمال ارجمند و آن پيشاني نوراني پسنديده را و سرمه وصال ديدارش را به يك نگاه به ديده ام بكش و شتاب كن در ظهورش و آسان گردان خروجش را و وسيع گردان راهش را و مرا به راه او درآور....

    يکهزار و صد و هفتاد و دومين (1172) سالروز تولد گل نرگس بر همه رهروان بهار دلها تبريک و تهنيت و فرخنده باد

    التماس دعا

    .:.:.:.:.:.اللهم عجل لوليک الفرج.:.:.:.:.:.:.

    + عشق سوخته 
    واي خواهر گلم...چقدر خوب مي نويسي.....التماس دعا...افتخار مي كنم به اين عزير دلم...

    هوالحبيب .

    سلام بر خواهر بزرگوارم . اين عيد بزرگ بر شما هم مبارك باشه . اميدوارم هميشه و هميشه دلتون شاد و لبتون خندون باشه . ان شاء الله عيد بزرگترمون رو روز ظهور آقا بگيريم ....

    توفيق همواره رفيق راهتون _ التماس دعا

    سلام دوست گرامي
    من اگر جندي خدمت نرسيدم مسافرت هاي پياپي و گرفتاري ها ي فراوان حتي اجازه روشن کردن کامپيوتر را نمي داد .. شما چراديري است که احوالي نپرسيديد

    با بهترين آرزوها
    عيد عاشقانه هاي اهل البيت عليهم السلام بر شما مبارک
    هميشه عاشق باشيد


    چه روزها که يک به يک غروب شد نيامدي
    چه بغض ها که در گلو رسوب شد نيامدي

    خليل آتشين سخن تبر به دوش بت شکن
    خداي ما دوباره سنگ و چوب شد نيامدي

    براي ما که خسته ايم و دلشکسته ايم .. نه
    ولي براي عده اي چه خوب شد نيامدي

    تمام طول هفته را در انتظار جمعه ايم
    دوباره صبح .. ظهر .. نه غروب شد نيامدي

    سلام خواهر محترم و بزرگوار يا راحتر بگم آبجيِ مهربون.

    راستش شما واسه هر مناسبتي يه حرفي داري و دلت پاكه. پس ما رو هم دعا كنيد. ميلاد حضرت امام مهدي عليه السلام رو هم بهتون تبريك مي گم و اميدوارم چشمهاي منتظر كه حتما با دلها همراهه به فرج آن امام موعود متجلي بشه و همه ي دعاها مستجاب بشن.

    خدمت رسيدم واسه خداحافظي و خواستم بگم تو اين مدت اگه داخل نظرام حرف نسنجيده اي زدم و شوخي بي موردي كردم شما به بزرگواريه خودتون ببخشيد و حلالم كنيد... و يه تشكر هم به خاطر اينكه هر وقت زحمت مي كشيديد و به وبلاگ مي اومديد از نظراتون معلوم بود كه مطلب رو با دقت و كامل خونديد. و شرمنده ام اگه به اين سبب وقتتون گرفته شده. نوشته هاي قشنگتون يادم مي مونه و همينطور اون پستهايي كه در مورد خشم بود چون خيلي مفيد بودن.

    ايشالله كه هر چي از خدا مي خواين بهتون بده و دعاهاتون مستجاب بشه و ما رو هم دعا كنيد.

    هميشه شاد و موفق باشيد و يا حق.

    كى رفته‏يى...؟!

    كى رفته‏اى زدل، كه تمنا كنم تو را؟!

    كى بوده‏اى نهفته، كه پيدا كنم تو را؟!

    غيبت نكرده‏اى، كه شوم طالب حضور

    پنهان نگشته‏اى، كه هويدا كنم تو را

    با صدهزار جلوه برون آمدى، كه من

    با صدهزار ديده تماشا كنم تو را

    بالاى خود در آينه چشم من ببين

    تا با خبر زعالم بالا كنم تو را

    مستانه كاش! در حرم و دير بگذرى

    تا قبله‏گاه مؤمن و ترسا كنم تو را

    خواهم شبى، نقاب زرويت برافكنم

    خورشيد كعبه، ماه كليسا كنم تو را

    گر افتد آن دو زلف چليپا به چنگ من

    چندين هزار سلسله در پا كنم تو را!

    طوبى و سدره، گر به قيامت به من دهند

    يكجا فداى قامت رعنا كنم تو را

    زيبا شود به كارگر عشق، كار من

    هرگه نظر به صورت زيبا كنم تو را

    همه هست آرزويم...!<\/h1>

    همه هست آرزويم كه ببينم از تو رويى

    چه زيان تو را كه من هم برسم به آرزويى؟!

    به كسى جمال خود را ننموده‏يى و بينم

    همه جا به هر زبانى، بود از تو گفت و گويى!

    غم و درد و رنج و محنت همه مستعد قتلم

    تو بِبُر سر از تنِ من، بِبَر از ميانه، گويى!

    به ره تو بس كه نالم، زغم تو بس كه مويم

    شده‏ام زناله، نالى، شده‏ام زمويه، مويى

    همه خوشدل اين كه مطرب بزند به تار، چنگى

    من از آن خوشم كه چنگى بزنم به تار مويى!

    چه شود كه راه يابد سوى آب، تشنه كامى؟

    چه شود كه كام جويد زلب تو، كامجويى؟

    شود اين كه از ترحّم، دمى اى سحاب رحمت!

    من خشك لب هم آخر زتو تر كنم گلويى؟!

    بشكست اگر دل من، به فداى چشم مستت!

    سر خمّ مى سلامت، شكند اگر سبويى

    همه موسم تفرّج، به چمن روند و صحرا

    تو قدم به چشم من نه، بنشين كنار جويى!

    نه به باغ ره دهندم، كه گلى به كام بويم

    نه دماغ اين كه از گل شنوم به كام، بويى

    زچه شيخ پاكدامن، سوى مسجدم بخواند؟!

    رخ شيخ و سجده‏گاهى، سرما و خاك كويى

    بنموده تيره روزم، ستم سياه چشمى

    بنموده مو سپيدم، صنم سپيدرويى!

    نظرى به سوىِ (رضوانىِ) دردمند مسكين

    كه به جز درت، اميدش نبود به هيچ سويى‏

    ندبه‏هاى دلتنگى<\/h1>

    كجاست آن كه - جهان - چشم به راه او دوخته تا كژى و ناراستى را راست‏گرداند؟

    كجاست آن كه براى گسستن ريشه ستم گران آماده شده است؟

    كجاست آن كه اميدها به سوى او رود تا بنياد ستم و بيداد بر كند؟

    كجاست آن كه اندوخته شده تا فريضه‏ها و سنت‏هاى دين را نو گرداند؟

    كجاست آن كه گزيده شده تا دين و آيين را - به اصل خود - بازگرداند؟

    كجاست آن كه آرزويش داريم كه قرآن و احكام آن را زنده كند؟

    كجاست بُرنده شاخساران ستم و تفرقه؟

    كجاست محو كننده نشانه‏هاى كژروى و هواپرستى؟

    كجاست عزيز دارنده دوستان و خواركننده دشمنان؟

    كجاست آن آينه خدا كه دوستان به سويش روى آرند؟

    كجاست آن رشته پيوند خورده ميان زمين و آسمان؟

    كجاست آن فرمانرواى روز پيروزى و افرازنده درفش راهنمايى؟

    كجاست گردآوردنده سزاوارى و خشنودى حق؟

    كجاست خون خواه كشته كربلا؟

    كجاست آن پيشوايى كه از جانب خدا يارى شده بر هر كه بر او دست ستم گشود و به او دروغ بست؟

    كجاست آن سر گُل آفريدگان، آن نكوكار پرهيزگار؟

    كجاست فرزند پيامبر مصطفى و فرزند على مرتضى و فرزند خديجه روشن رخسار و فرزند فاطمه كبرى؟

    پدر و مادرم فدايت باد و خودم سپر و حامى تو باشم، اى فرزند سروران مقرّب، اى فرزند گزيدگان بزرگوار، اى فرزند رهنمايان راه يافته، اى فرزند نيكان پاكيزه، اى فرزند بزرگان زبده، اى فرزند پاكان پاكيزه، اى فرزند بزرگواران برگزيده، اى فرزند درياهاى بخشش.

    اى كاش مى‏دانستم در كدامين خاك و سرزمينى! آيا در كوه «رَضْوى‏» هستى يا در جاى ديگر؟ يا در «ذى طُوى»؟

    گران است بر من اين كه مردم را ببينم و تو را ديدار نكنم و از تو آواز و نجوايى نشنوم؛ بر من ناگوار است كه بلا تو را گيرد و مرا نگيرد و ناله و گلايه‏ام از من به تو نرسد.

    به جانم سوگند كه تو همان غايبى هستى كه از ما جدا نيستى؛ به جانم سوگند كه تو همان امامى هستى كه از نگاه ما - ظاهراً - دورى و در واقع دورنيستى.

    كى شود كه پرچم پيروزى برافرازى و ما تو را ببينيم و تو ما را؟

    كى شود كه ما گرداگرد تو فراهم شويم و توپيشواى مردم شوى و زمين را از عدل پركنى؟

    كى شود كه ريشه بيدادگران را از بيخ و بن براندازى و ما از سر شادمانى و سپاس بگوييم: ستايش از آن خداوندى است كه پروردگار جهانيان است.

    خداوند! درود فرست بر او برترين و كامل‏ترين و تمام‏ترين و با دوام‏ترين و بيشترين و فراوان‏ترين درودها را كه بر احدى از برگزيدگان و ستودگان خلقت نفرستاده‏اى؛ و درود فرست بر او، درودى بى‏شمار و بى‏پايان و بى‏انتها.

    خداوندا! حق را به واسطه امام زمان«عج» بر پاى دار و باطل را به وسيله او برانداز و دوستان خود را به پيشوايى او به دولت رسان و دشمنان خود را به وسيله او خوار و زار ساز.

    خداوندا! ميان ما و او پيوندى برقرار كن كه سرانجام، ما را به مصاحبت با پدرانش رساند و ما را از كسانى قرار ده كه به دامن آنان چنگ زده و در سايه ولايت آنان آرميده‏اند. اى مهربان‏ترينِ مهربانان!

    مولاى من!<\/h1>

    پاى من گرچه در بند زمين است، اما دلم در هواى توست. از وراى زمان و مكان تو را مى‏جويم، هرچند كه تو با منى، مانند حضور نور، هوا، آب؛ اما خوشا روزى كه هلال رخسار تو بدر كامل گردد. زمين اگرچه گرد خورشيد مى‏چرخد، اما روح آن را مدارى است كه گرد تو مى‏گردد.

    مولاى من! هر مظلومى كه در زير چكمه ستم كارى جان مى‏سپارد، نام تو بر لب دارد و تنها تويى كه فريادرسى و بس؛ هرجا حق و عدالت در معرض تجاوز و ستم قرار گرفت من رداى مقاومت بر تن نموده و بر پيشانى بند انديشه‏ام «يا مهدى» را حك مى‏كردم.

    اى ناب‏ترين انديشه راهنماى من به سوى كمال!

    اى رهاننده من از بندهاى اسارت زمان!

    اى مدافع راستين تمامى حقوق من!

    و اى فريادرس مظلومان بر خون نشسته!

    من در انديشه تواَم

    خدايا، اى مهربان!<\/h1>

    بارالها! آيا صداى گوشه‏نشينان منتظر مهدى (عجل‏الله تعالى فرجه) را بى‏پاسخ خواهى گذاشت؟

    آيا گرفته‏ترين نگاه‏ها را كه در سپيده دمان، آن‏گاه كه سرخى شفق مى‏درخشد، بر مهدى‏ات سلام مى‏فرستند، فراموش خواهى كرد؟ آيا اين سينه‏هاى سوخته كه از ميان جماعت مرداب زده به عشق تو و مهدى تو زنده‏اند، در بى‏پناهى رها خواهى كرد؟ كاسه‏هاى چشمان خالى است. ديگر اشك هم يارى نمى‏كند؛ لهيب فروزان عطش در صحراى صبر مى‏سوزاندشان. اى مهربان پروردگار ما!

    پيروزى را قرين او گردان و سربازانش را پيروز گردان،

    دروازه‏اى از بركات به رويش بگشا كه افق پيروزى و نصر در آن سلطنت باشد،

    اى مهربان‏ترين مهربانان! به وسيله او اسلام را ظاهر گردان و سنت رسولت را به دست او آشكار فرما،

    خدايا! اباصالح(عج) را سلامت بدار و مؤمنان را به وسيله او به دار عافيت روانه ساز

    بيا كه بى تو...<\/h1>

    بيا كه بى‏تو نه سحر را لطافتى است و نه صبح را صداقتى؛ كه سحر به شبنم لطف تو بيدار مى‏شود و صبح به سلام تو از جا بر مى‏خيزد.

    بيا كه بى‏تو آينه‏ها، زنگار غربت گرفته‏اند و قطار آشنايى‏ها، فرياد غريبى مى‏كشد، هيچ كس حريم اطلسى‏ها را پاس نمى‏دارد و بر داغ لاله‏ها مرهم نمى‏گذارد. بيا كه بى‏تو قنوت شاخه‏ها، اجابتى جز غروب تلخ خزان ندارد.

    بيا كه بى‏تو كدام دست مهر، سرشك غم از ديدگان يتيمان بر مى‏گيرد؟ و كجاست آغوش مهربانى كه دل‏هاى زخمى را به ضيافت ابريشمى بخواند.

    بيا كه بى‏تو آسمان دلم اسير تيرگى هاست و هرگز ستاره اميد در برج اقبال، رحل خوش بختى نمى‏افكند.

    اى آبِ آب، رودخانه‏ها عطش ديدار تو را دارند و در بستر انتظار به سوى درياى ظهور تو شتابان‏اند.

    قامتى به استوارى كوه، دلى به بى‏كرانگى دريا، طراوتى به لطافت سبزينه‏ها، سينه‏اى به فراخى آسمان‏ها و صميميتى به گرمى خورشيد بايد تا تو را خواند و كاروان دل‏ها را به منزلگاه اميد كشاند. اين همه را كه اندكى بيش نيست، از دل شكسته‏ترين منتظران تاريخ دريغ مدار، كه ظهور تو اجابت دعاى ماست

     <      1   2   3   4   5    >>    >