• وبلاگ : همسفرمهتاب
  • يادداشت : سلام مولاي من
  • نظرات : 25 خصوصي ، 240 عمومي
  • ساعت دماسنج

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     <    <<    11   12   13   14   15    >>    >
     
    + الميرا 

    حضرت امام سجاد(ع)

    <\/h4>
    اسم مبارك آن بزرگوار علي است و مشهورترين القاب آن حضرت زين العابدين و سجّاد است و مشهورترين كنية او ابامحمد وابوالحسن است. مدّت عمر آن بزرگوار مثل پدر بزرگوارش پنجاه و هفت سال است زيرا پانزدهم جمادي الاول سال سي و هشت از هجرت به دنيا آمد. تولد آن بزرگوار دو سال قبل از شهادت اميرالمؤمنين (ع) است و تقريباً بيست و سه سال به پدر بزرگوار زندگي كرد. پس مدت امامت آن بزرگوار سي و چهار سال است.
    حضرت سجّاد (ع) پدري چون حسين دارد و مادرش دختر يزدگرد پادشاه ايران است كه دست عنايت حق بطور خارق العاده اين دختر را به امام حسين مي رساند. شرافت اين زن آن است كه مادر نه نفر از ائمة طاهرين مي شود و چنانچه حسين (ع) اب الائمه است. اين زن نيز ام الائمه است. و اما از نظر فضايل انساني: امام سجّاد (ع) گرچه با اهل بيت عليهم السلام وجه اشتراك در همة فضايل دارند و هيچ فرقي ميان آنان از نظر صفات و فضايل انساني نيست، اما از نظر گفتار و كردار شباهت تامّي به جدشان اميرالمؤمنين عليه السلام دارد.
    ايمان امام سجاد (ع)
    اميرالمؤمنين (ع) در دعاي صباح مي گويد: يا من دل علي ذاته بذاته.
    «اي كسي كه برهان وجود خود هستي.»
    حضرت سجّاد نيز در دعاي ابوحمزة ثمالي مي گويد: بك عرفتك وانت دللتني عليك وعويني اليك ولولا انت لم أدرما انت.
    «تو را به خودت شناختم و تو دلالت نمودي مرا بر خودت و دعوت نمودي به خودت و اگر نبودي، ترا نمي شناختم.»
    اين گونه كمات منتهاي ايمان را مي رساند و اين همان ايمان شهودي است كه اميرالمؤمنين مي فرمايد: لو كشفت لي الغطاء ما ازددت يقينا.
    «اگر بر فرض محال ممكن بود خدا را بر اين چشم ظاهري ديد و مي ديدم بر يقين من كه الآن به ذات مقدس حق دارم افزوده نمي شد.».
    علم امام سجّاد (ع)
    اگر اميرالمؤمنين عليه السلام مي گويد: «از من بپرسيد هرچه مي خواهيد كه به خدا قسم تمام وقايع را تا روز قيامت مي دانم، حضرت سجاد نيز مي گويد: «اگر نمي ترسيدم كه مردم در حق ما غلوّ كنند، وقايع را تا روز قيامت مي گفتم.»
    تقواي امام سجاد (ع)
    اميرالمؤمنين عليه السلام مي فرمود: والله لو اعطيت الاقاليم السبعة وما تحت افلا كها علي ان اعصي في نملة اسلبها جلب شعيرة ما فعلت.
    «به خدا قسم اگر تمام عالم هستي را به من دهند كه به مورچه اي ظلم كنم و بيجهت پوست جوي را از دهان آن بگيرم، نمي كنم.»
    حضرت سجّاد نيز مي فرمود:
    تعصي الاله وانت تظهر حبّه هذا لعمري في الفعال بديع
    لو كنت تظهر حبه لأطعته ان المحب لمن يحب مطيع
    «خداوند را معصيت مي كني و ادعا مي كني كه او را دوست داري. به جان من اين ادعا از عجايب امور است. اگر راستي خدا را دوست داشتي او را اطاعت مي كردي، زيرا محّب هميشه مطيع محبوب است.»
    در اين اشعار نيز امام سجاد مي گويد محال است كه خداوند را معصيت كنم، زيرا او را دوست دارم.

    + الميرا 
    + الميرا 
    ابوالفضل العباس (ع)
    شهيد سيدمرتضى آوينى

    برادر، اگر من از فيض شهادت در راه خدا برخوردار شدم و به صف اصحاب اباعبداللّه الحسين پيوستم، مبادا بگذارى كه جاى من در جبهه خالى بماند. بايد بر آن عهد وفادارى كه با اماممان بسته ايم استوار بمانيم و عباس گونه وجود خود را وقف استمرار و استقرار ولايت كنيم. برادر، هرگز اجازه نده كه اسلحه من بر زمين بيفتد. همه آينده دنيا امروز به ما و آنچه كه مى كنيم وابسته است. خداوند بر ما جوانان منّت نهاده و وظيفه تحوّل كره زمين را به سوى آينده روشن قسط و عدل بر عهده ما نهاده است. و برادر، باز هم سفارش مى كنم، مبادا اسلحه من بر زمين بيفتد.
    خدايا چگونه تو را شكر گويم بر اين كه مرا در اين چنين زمانه اى به جهان آورده اى؟ زمانه قيام، عصر بيدارى. در اطراف خود اكنون كه انتظار شب را مى كشم، هرجا مى نگرم چشمم به چهره هاى مصمّم جوانانى مى افتد كه از نور ولايت حيات گرفته اند و به هيچ چيز جز احياء مكتب نمى انديشند. خدايا چگونه تو را شكر گويم؟
    بر فراز آن تپه بلند دروازه قرآن را برافراشته اند. يك طرف سوره «اذا جاء نصراللّه والفتح» را نوشته اند و بر طرف ديگر آيه مباركه «و جعلنا من بين ايديهم سدّاً و من خلفهم سدّاً فاغشيناهم فهم لايبصرون». حاج على در پناه قرآن ايستاده است و بچه ها را روانه خط مى كند. مى دانى كه او همين تازگى چشم چپش را در راه خدا از دست داده است و عينك مى زند.
    برادر، من احساس مى كنم هر كه از اين دروازه بگذرد، از سيطره زمان و مكان خارج مى شود و در محيط عنايت محض قدم مى گذارد. من رفتم برادر، باز هم مى گويم، مبادا سفارش مرا از ياد ببرى.
    روز اول، صبح زود، در كنار پايه هاى بتونى آن پل نيم ساخته، بچه ها با دوشكا و كلاشينكف و آرپى جى به مصاف دشمنى شتافته اند كه در پس خروارها آهن پناه گرفته است; اما با اين همه، جبهه مقاومت دشمن درهم شكسته و ديگر ياراى ايستادگى ندارد. حكايت ما و دشمن، حكايت مشت و درفش است و ما دريافته ايم كه همه قدرت ها در مُشتى نهفته كه به راه خدا گره خورده است. اگر انسان پاى در راه خدا بگذارد و بر ترس از مرگ غلبه كند، هيچ قدرتى در برابر او ياراى ايستادگى ندارد.
    فرمانده خط با اين كه شب را نخفته است هنوز شكر خدا از آنچنان قدرتى برخوردار است كه تو گويى هنوز هم روزهاى متمادى مى تواند بدون لحظه اى خواب، قطره اى آب و لقمه اى غذا سر پا بماند. آيا تو از ديدن فرمانده هاى جوان لشكر اسلام به ياد اسامة بن زيد نمى افتى و آن لحظه هاى جاودان تاريخ صدر اسلام در خاطرت زنده نمى گردد؟
    گاه گاه بچه ها از لحظه فراغت او سود مى جويند و قوطى كمپوتى به دستش مى دهند كه از پاى نيفتد. مبدأ اين شور و اشتياق و قدرت را در كجا بايد جستوجو كرد؟ رمز عمليات را به ياد بياور: يا ابوالفضل العباس ادركنى. يا اباالفضل العباس ادركنى.
    بچه ها مى خواهند نفربر فرماندهى دشمن را غنيمت بگيرند و بياورند. فرمانده خط به پشت خاكريز مى رود كه از نزديك شاهد همه
    ماجرا باشد.
    صبح روز اول عمليات بچه هايى كه همه شب را درگير بوده اند هنوز لحظه اى فراغت نيافته اند. اين همه قدرت و پايدارى انسان را به شگفت مى اندازد و همين استقامت است كه آنان را لايق امدادهاى غيبى خداوند مى گرداند. آنان با آگاهى كامل مى دانند پاى در چه راهى نهاده اند و براى جلب نصرت الهى چه بايد بكنند.
    آزادى مهران قدم كوچكى بيش نيست; آينده تاريخ از آنِ ماست.
    صبح روز دوم عمليات، در يكى ديگر از محورها، نيروهاى تازه نفس در زير آتش سنگين دشمن مى روند تا خط را تحويل بگيرند. هر لحظه سوت خمپاره اى به گوش مى رسد و در كنارت، اين سوى و آن سوى، ستونى از دود و خاك به هوا مى رود. موج گرم هوا به صورتت مى خورد و صداى تركش هاى سردشده را مى شنوى كه در اطرافت به زمين مى ريزد. اما در دل ما كه جاى خوف و خشيت خداست ترس راه ندارد و همه راز و رمز نصرت الهى در همين نكته نهفته است. اگر بترسى، همه چيز از دست مى رود و از آن پس بايد زمين گير شوى، ذلّت را بپذيرى و از همه آرمان هاى الهى و عدالت خواهانه ات چشم بپوشى. صداى مظلومان را بشنوى و دم بر نياورى و حتى قطره هاى اشكت را هم پنهان كنى. دشمن مى خواهد تو را بترساند و تو نبايد بترسى. بگذار خمپاره ها اين سوى و آن سوى تو فرو افتند; تو اين آيه مباركه را بخوان و بگذر: «قل هل تربّصون بنا الاّ احدى الحسنيين؟»
    خيل اسيران پشت خاكريز اول تخليه مى شوند و در آن جا، دست بسته، با ترس و ذلّت منتظر مى مانند. چاره اى نيست، بايد دستهايشان را بست. اما بچه ها وظايف الهى خويش را در برابر اسيران خوب مى شناسند. ديدن بسيجى جوانى كه پاى يك افسر عراقى را پانسمان مى كند بيش از هر صحنه ديگرى مى تواند سخن از تحول عظيمى بگويد كه در ما رخ داده است.
    دشمن در محاصره است و بچه ها براى درهم شكستن مقاومتش و گرفتن اسرا به آن سوى خاكريزها مى روند.
    روز سوم بر فراز تپه هاى قلاويزان، در بحبوحه آن مصاف سنگين، وقتى از تشنگى دهانت خشك شده است، ناگهان سقاى دشت كربلاست كه با آب گوارا سر مى رسد. جان فداى لب تشنه ات يا حسين.
    + الميرا 
    + الميرا 
    + الميرا 

    + الميرا 
    + الميرا 
    شهادت عباس،براى امام حسين بسيار ناگوار و شكننده بود.جمله پر سوز امام،وقتى كه به بالين عباس رسيد،اين بود:«الآن انكسر ظهرى و قلت حيلتى و شمت بى عدوى».(5) و پيكرش،كنار«نهر علقمه»ماند و سيد الشهدا به سوى خيمه آمد و شهادت او را به اهل بيت خبر داد.هنگام دفن شهداى كربلا نيز،در همان محل دفن شد.از اين رو امروز حرم ابا الفضل«ع»با حرم سيد الشهدا فاصله دارد.
    مقام والاى عباس بن على«ع»بسيار است.تعابير بلندى كه در زيارتنامه اوست،گوياى آن است .اين زيارت كه از قول حضرت صادق«ع»روايت شده،از جمله چنين دارد:
    «السلام عليك ايها العبد الصالح المطيع لله و لرسوله و لأمير المؤمنين و الحسن و الحسين ...
    اشهد الله انك مضيت على ما مضى به البدريون و المجاهدون فى سبيل الله المناصحون فى جهاد اعدائه المبالغون فى نصرة اوليائه الذابون عن أحبائه...»(6) كه تأييد و تأكيدى بر مقام عبوديت و صلاح و طاعت او و نيز تداوم خط مجاهدان بدر و مبارزان با دشمن و ياوران اولياء خدا و مدافعان از دوستان خداست.امام سجاد«ع»نيز سيماى درخشان عباس بن على را اينگونه ترسيم فرموده است:«رحم الله عمى العباس فلقد آثر و ابلى و فدا اخاه بنفسه حتى قطعت يداه فابدله الله عز و جل بهما جناحين يطير بهما مع الملائكة فى الجنة كما جعل جعفر بن ابى طالب.و ان للعباس عند الله تبارك و تعالى منزلة يغبطه بها جميع الشهداء يوم القيامة»(7).كه در آن نيز مقام ايثار،گذشت،فداكارى،جانبازى،قطع شدن دستانش و يافتن بال پرواز در بهشت،همبال با جعفر طيار و فرشتگان مطرح است و اينكه:عمويم عباس،نزد خداى متعال،مقامى دارد كه روز قيامت،همه شهيدان به آن غبطه مى‏خورند و رشك مى‏برند.
    عباس يعنى تا شهادت يكه تازى‏ عباس يعنى عشق،يعنى پاكبازى‏
    عباس يعنى با شهيدان همنوازى‏ عباس يعنى يك نيستان تكنوازى‏
    عباس يعنى رنگ سرخ پرچم عشق‏ يعنى مسير سبز پر پيچ و خم عشق‏
    جوشيدن بحر وفا،معناى عباس‏ لب تشنه رفتن تا خدا،معناى عباس(8)
    در زيارت ناحيه مقدسه نيز از زبان حضرت مهدى«ع»به او اينگونه سلام داده شده است:«السلام على ابى الفضل العباس بن امير المؤمنين،المواسى اخاه بنفسه،الآخذ لغده من امسه،الفادى له،الواقى الساعى اليه بمائه،المقطوعة يداه...»(9).
    كربلا كعبه عشق است و من اندر احرام‏ شد در اين قبله عشاق،دو تا تقصيرم‏
    دست من خورد به آبى كه نصيب تو نشد چشم من داد از آن آب روان تصويرم‏
    بايد اين ديده و اين دست دهم قربانى‏ تا كه تكميل شود حج من و تقديرم(10)
    + الميرا 

    + الميرا 
    + الميرا 
    روز عاشورا،سه برادر ديگر عباس پيش از او به شهادت رسيدند.وقتى علمدار كربلا از امام حسين«ع»اذن ميدان طلبيد حضرت از او خواست كه براى كودكان تشنه و خيمه‏هاى بى‏آب،آب تهيه كند.ابو الفضل«ع»به فرات رفت و مشك آب را پر كرد و در بازگشت به خيمه‏ها با سپاه دشمن كه فرات را در محاصره داشتند درگير شد و دستهايش قطع گرديد و به شهادت رسيد.البته پيش از آن نيز چندين نوبت.همركاب با سيد الشهدا به ميدان رفته و با سپاه يزيد جنگيده بود .عباس،مظهر ايثار و وفادارى و گذشت بود.وقتى وارد فرات شد،با آنكه تشنه بود،اما بخاطر تشنگى برادرش حسين«ع»آب نخورد و خطاب به خويش چنين گفت:
    يا نفس من بعد الحسين هونى‏ و بعده لا كنت ان تكونى‏
    هذا الحسين وارد المنون‏ و تشربين بارد المعين‏
    تالله ما هذا فعال دينى‏
    و سوگند ياد كرد كه آب ننوشد.(4) وقتى دست راستش قطع شد،اين رجز را مى‏خواند :
    و الله ان قطعتموا يمينى‏ انى احامى ابدا عن دينى‏
    و عن امام صادق اليقين‏ نجل النبى الطاهر الأمين‏
    و چون دست چپش قطع شد،چنين گفت:
    يا نفس لا تخشى من الكفار و ابشرى برحمة الجبار
    مع النبى السيد المختار قد قطعوا ببغيهم يسارى‏
    + الميرا 
    عباس بن على«ع»
    فرزند امير المؤمنين،برادر سيد الشهدا،فرمانده و پرچمدار سپاه امام حسين«ع»در روز=عاشورا .عباس در لغت،به معناى شير بيشه،شيرى كه شيران از او بگريزند است.(1)مادرش«فاطمه كلابيه»بود كه بعدها با كنيه«ام البنين»شهرت يافت.على«ع»پس ازشهادت فاطمه زهرا با ام البنين ازدواج كرد.عباس،ثمره اين ازدواج بود.ولادتش را در(2)شعبان سال 26 هجرى در مدينه نوشته‏اند و بزرگترين فرزند ام البنين بود و اين چهارفرزند رشيد،همه در كربلا در ركاب امام حسين«ع»به شهادت رسيدند.وقتى امير المؤمنين شهيد شد،عباس چهارده ساله بود و در كربلا 34 سال داشت.كنيه‏اش «ابو الفضل»و«ابو فاضل»بود و از معروفترين لقبهايش،قمر بنى هاشم،سقاء،صاحب لواء الحسين،علمدار،ابو القربه،عبد صالح،باب الحوايج و...است.
    عباس با لبابه،دختر عبيد الله بن عباس(پسر عموى پدرش)ازدواج كرد و از اين ازدواج،دو پسر به نامهاى عبيد الله و فضل يافت.بعضى دو پسر ديگر براى او به نامهاى محمد و قاسم ذكر كرده‏اند.
    آن حضرت،قامتى رشيد،چهره‏اى زيبا و شجاعتى كم نظير داشت و به خاطر سيماى جذابش او را«قمر بنى هاشم»مى‏گفتند.در حادثه كربلا،سمت پرچمدارى سپاه حسين«ع»و سقايى خيمه‏هاى اطفال و اهل بيت امام را داشت و در ركاب برادر،غير از تهيه آب،نگهبانى خيمه‏ها و امور مربوط به آسايش و امنيت خاندان حسين«ع»نير بر عهده او بود و تا زنده بود،دودمان امامت،آسايش و امنيت داشتند(3).
    + الميرا 

    سلام نرگس گلم . خوبي خواهر جان ؟ ممنون از پيامهاي قشنگت تو كلوپ . من هم اعياد شعبانيه رو تبريك ميگم . برات كلي هديه خوب دارم كه از طريق ايميل بدستم رسيده . اگر اين نت ياري كنه همه رو تقديم مي كنم

    با سلام.

    اعياد شعبانيه مبارك.

    گفت و گوي صميمانه تان هم خواندني بود.

    موفق باشيد.

    الهي!
    صدف نگاه تو، ترانه ي آبي دريا را بر کويرستان جانم جاري مي سازد و با امواج نيلو فرانه اش عطش ديدارم را سيراب مي گرداند و من با زورق هدايت تو به آرامش ساحل نشينان حرمت نائل مي شوم.
     <    <<    11   12   13   14   15    >>    >