• وبلاگ : همسفرمهتاب
  • يادداشت : الهي سينه اي ده آتش افروز
  • نظرات : 27 خصوصي ، 89 عمومي
  • ساعت دماسنج

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
       1   2   3   4   5    >>    >
     

    *يا ودود* .

    سلام به شما خواهر بزرگوارم

    حال شما خوبه الحمدالله؟

    خسته نباشيد

    وبلاگ دلنشيني داريد

    در پايان دعاهاتون فقط ميتونم بگم:

    آمين يا ربّ العالمين*

    موفق باشيد و هميشه شاد و سلامت

    در ضمن به روزم

    التماس دعا

    يا زهرا.

    + سيد حسين رضوي 
    سلام خواهر گرامي متن بسيار زيبايي بود .اميدوارم كه روزي همه ما به اين مقام برسيم كه سرنوشت خودمون رو با سعي و تلاش در راه خدا رقم بزنيم و جز ءمقربان درگاه حضرت دوست قرار بگيريم.آمين يا علي حق نگهدارتون دعا بفرماييد

    با عرض سلام خدمت شما خواهر گرامي

    بنده قبلا چند بار سعي كردم كه لوگوي شما را در وبلاگم قرار دهم ولي موفق نشده بودم ولي اين بار نوانستم اين كار را انجام بدهم

    مطلبي كه دفعه قبل نوشته بودم در رابطه با طولاني بودن نوشته بود كه مانع از خواندن آن مي شد و فكر مي كنم واضح بيان كرده بودم

    اگر اجازه بدهي در باره مطلب اين بار شما نظراتي بگويم

    * اگه ممكن است عكس دو دستي كه در بين مطلبتان است عوض كنيد چون بصورت نماد دعا كردن مسيحي است نماد اسلامي دعا كردن دو دست باز رو به آسمان است مثل اين تصاوير

    * آيا فكر نمي كنيد تمام اين مطالب كه به عهده خودمان گذاشتي همشان را در اثر لطف و عنايت خدا بدست مي آوريم و اگر او لطف نكند قطعا همه ما به گمراهي خواهيم افتاد و اگه كسي از خدا اين مطالب را مي خواهد همان عنايت است وگر نه خدا خدا هم گفته بدون سعي تلاش ما هيچ چيز به ما نخواهد داد .

    سلام ابجي نرگس گلمممممممممممممممم

    چطورايي خانمي خوبي؟خوشي سلامتي؟؟؟

    اولا مرسي از حرفهاي قشنگت..اره گلم يادمه شايد بايد بگم نوشته هاي تو منم كشيد تو اين وادي..گفته بودمت خيلي با خدا جونم حرف ميزدم..خيلي همراهم بود اما هيچوقت حسش نكرده بودم..!!!1اونماينجوري!!!خيلي قشنگ بود...نميتونم واقعا بگم چقدر لذت بردم وارامش داد بهم...بايد بابتش از تو هم خيلي تشكر كنم..

    مرسييييييييي ابجي نرگس خوبم كه اينقدر پاكو بي غل وغشو ماهيييييييي

    سلام نرگسم گل خوشبوي من....

    خوبي خانومم؟

    منم تبت نام ميكنم حتما...........

    فداي تو گلكم بشم كه اينهمه مهربون و پاكي.

    نرگس قد تومو ستاره ها دوستت دارم...

    آپم كردم بياي وبلاگمو نور بارون ميكني

    فداي تو بهترينم بشم.

    يا حق

    عطر طراوت بود باران
    آغوش خالي بود خاك پاك دامان
    اما ستوه از دست بسته
    اما فغان از پاي دربند
    چشمان پر از ابراند يك شام تاريك
    واندر لبان خورشيد لبخند
    آن يك درودي گفت بردوست
    اين يك نويدي را صلا داد
    تا سرب و باروت
    بر ناتمام نغمه هاشان نقطه بنهاد
    عطر جواني شست باران
    آغوش پر آغوش عاشق ماند خاك سرخ دامان
    تو قامت بلند تمنايي اي درخت
    همواره خفته است در آغوشت آسمان
    بالايي اي درخت
    دستت پر از ستاره و چشمت پر از بهار
    زيبايي اي درخت
    وقتي كه بادها
    در برگهاي درهم تو لانه مي كنند
    وقتي كه بادها
    گيسوي سبزفام تو را شانه مي كنند
    غوغايي اي درخت
    وقتي كه چنگ وحشي باران گشوده است
    در بزم سرد او
    خنياگر غمين خوش آوايي اي درخت
    در زير پاي تو
    اينجا شب است و شب زدگاني كه چشمشان
    صبحي نديده است
    تو روز را كجا
    خورشيد را كجا
    در دشت ديده غرق تماشايي اي درخت
    چون با هزار رشته تو با جان خاكيان
    پيوند مي كني
    پروا مكن ز رعد
    پروا مكن ز برق كه بر جايي اي درخت
    سر بركش اي رميده كه همچون اميد ما
    با مايي اي يگانه و تنها يي اي درخت
    صبح شسته رفته بود و جاده
    دره هاي نيم خفته را
    روي دوش مي كشيد
    تا بلند آبي افق
    ابرها گشوده بادبان
    پشت سر نهاده آشيان كوه
    پر كشان
    مقصد گريزشان جزيره پريده رنگ ماه
    بحر
    فرش نيل تاب
    با لبي نهان و پيچ پيچي به جان
    مرغ ها به جانش اوفتاده در چرا
    سبز سبز
    خاك و آسمان
    ضربه تبر شنيده مي شد از نهفت بيشه زار
    باد
    گاهواره بسته بر كبوده ها
    مي دويد خوش خوشك سبك ز روي شاخه ها
    آن زمان كه آفتاب
    تيغ مي كشيد
    تا كلاه برق پوش قله را به سوي دره كج كند
    من شكوه اين سپيده را
    با سرود نامت اي ستوده مي شكافتم
    روي واژه هاي شبنم شبانه
    مي شتافتم
    حقيقت دارد
    تو را دوست دارم
    در اين باران
    مي خواستم تو
    در انتهاي خيابان نشسته
    باشي
    من عبور كنم
    سلام كنم
    لبخند تو را در باران
    مي خواستم
    مي خواهم
    تمام لغاتي را كه مي دانم براي تو
    به دريا بريزم
    دوباره متولد شوم
    دنيا را ببينم
    رنگ كاج را ندانم
    نامم را فراموش كنم
    دوباره در آينه نگاه كنم
    ندانم پيراهن دارم
    كلمات ديروز را
    امروز نگويم
    خانه را براي تو آماتده كنم
    براي تو يك چمدان بخرم
    تو معني سفر را از من بپرسي
    لغات تازه را از دريا صيد كنم
    لغات را شستشو دهم
    آنقدر بميرم
    تا زنده شوم
    اين تازه نيست
    قديمي است
    دو نفر
    همه نيستند
    هميشه نيستند
    خويش اند
    و حس و حدسشان براي حادثه نزديك
    حدس دور دارند
    برادر نيستند
    كه من بودم
    تو نبودي
    يا نمي دانم
    شايد جوان بودم
    شما جوان بوديد
    تو پير بودي
    كبوتران را دانه ندادم
    يك تكه آسمان را خوب حفظ كرديم
    كه وقتي تو نبودي
    بتوانيم از حفظ بخوانيم
    اين براي آن روزها كافي بود
    اين كه ما تا سپيده سخن از گل هاي بنفشه بگوييم
    شب هاي رفته را بياد بيآوريم
    آرام و با پچ پچ براي يك ديگر از طعم كهن مرگ بگوييم
    همه ي هفته در خانه را ببنديم
    براي يك ديگر اعتراف كنيم
    كه در جواني كسي را دوست داشته ايم
    كه اكنون سوار بر درشكه اي مندرس
    در برف مانده است
    نه
    بايد ديگر همين امروز
    در چاه آب خيره شد درشكه ي مانده در برف را
    بايد فراموش كنيم
    هفته ها راه است تا به درشكه ي مانده در برف برسيم
    ماه ها راه است تا به گلهاي بنفشه برسيم
    گلهاي بنفشه را در شبهاي رفته بشناسيم
    ما نخواهيم توانست با هم مانده ي عمر را
    در ميان كشتزاران برويم
    اما من تنها
    گاهي چنان آغشته از روز مي شوم
    كه تك و تنها
    در ميان كشتزاران مي دوم
    و در آستانه ي زمستان
    سخن از گرما مي گويم
    من چندان هم
    براي نشستن در كنار گلهاي بنفشه
    بيگانه و پير نيستم
    هفته ها از آن روزي گذشته است
    كه درشكه ي مندرس در برف مانده بود
    مسافران
    كه از آن راه آمده اند
    مي گويند
    برف آب شده است
    هفته ها است
    در آن خانه اي كه صحبت از مرگ مي گفتيم
    آن خانه
    در زير آوار گلهاي اقاقيا
    گم شده است
    مرا مي بخشيد
    از دور حركت مي كنيم
    تا به نزديك تو برسيم
    تو اگر مانده باشي
    تو اگر در خانه باشي
    من فقط به خانه تو آمدم
    تا بگويم
    آواز را شنيدم
    تمام راه
    از تو مي خواستم
    مرا باور كني
    كه ساده هستم
    تو رفته بودي
    اكنون گفتم
    كه تو هستي
    تو اگر نبودي
    نمي دانستم
    كه مي توانم
    باران را در غيبت تو
    دوست بدارم
    فرصتي بخواهيد
    تا گيسوان خود را در آفتاب كنار رودخانه
    شانه بزنيد
    فرصتي بخواهيد
    كه مخفي ترين نام خود را
    كه خون شما را صورتي مي كند
    از رود بزرگ بپرسيد
    به نام آن اسب
    به نام آن بيابان
    شما فرصت داريد
    تا چيدن گندم ها
    تا زرد شدن كامل گندم ها
    عاشق شويد
    فقط روزهاي كودكي رابراي يكديگر
    نگوييد
    گندم ها زرد شدند
    گندم ها چيده شدند
    نان گرم آماده است
    ولي
    شما كنار بوته هاي زرد ذرت باشيد
    آب را در كوزه بريزيد
    كوزه را كنار تنها بوته ي گل سرخ
    بگذاريد
    ما
    شما را هنوز به خاطر آن گل سرخ
    دوست داريم
       1   2   3   4   5    >>    >