(بگذر از ني ...)
بگذر از ني . من حكايت ميكنم
وز جدايي ها شكايت ميكنم
ناله هاي ني از آن ني زن است
ناله هاي من همه مال مناست
شرحه شرحه سينه ميخواهي اگر
من خودم دارم .مرو جاي دگر
اين منم كه رشته هايم پنبه شد
جمعه هايم ناگهان يكشنبه شد
چند ساعت .ساعتم افتاد عقب
پاك قاطي شد سحر با نيمه شب
يك شبه انگار بگرفتم مرض
صبح فردايش زبانم شد عوض
آن سلام نازنينم شد ((هلو))
وانچه گندم كاشتم شد جو
كاش ميماندم در آن كشور گشا
تا بسوازانند در آتش مرا
ديدي آخر هر چه رشتم پنبه شد
جمعه هايم ناگهان يكشنبه شد ...
/هادي صداقت...///