از کوي تو ره گم نکنم ،خانه ي خود را
ديوانه شنا سد ، ره ويرانه ي خود را
مستيم و ره کوي تو ناديده سپاريم
با اين که ندانيم ره خانه ي خود را
از آتش دل ،شب همه شمعي بفروزيم
تا گم نکند غم ، ره کاشانه ي خود را
بنما رخ و بنگر که دهد جان و نداند
شمعي که نيفروخته پروانه ي خود را (مجمر اصفهاني،مجتهد الشعرا)

گفتم بنويسم ز برايت گله ها را
پاسخ تو ندادي ز چه رو نامه ي ما را
از من ز چه رو دور شدي ؟ دل نگرانم
بر چين، ز پرچين، همه فاصله ها را
بيمار تو ام ،منتظرم تا که بيا يي
صد ديده ببينم ز تو اعجاز شفا را
من معتکف عشق تو ام،اشک گواهم
خواهم که ز اخلاص دهي حاجت ما را
تصوير تو قاب است در اين سينه ي دلتنگ
جز من نشناسد به تو کس قدر وفا را
چشمان تماشايي من خسته نگردد
افسوس تو بستي همه ي پنجره ها را
تو ابري و من خاک کويرم،چو بباري
از شوق کنم ،هلهله آکنده فضا را
با بال و پر عشق ، تو را سايه نمودم
صد حيف براندي ز سر خويش هما را (اسد ا...حيدري فخر)

شب و دلشوره هايي پاره پاره
شب و تکرار اندوهي دوباره
مردد مانده ام ،در چشم هايت
تو خورشيدي و ماهي يا ستاره؟
پريشان مانده ام چشم انتظارت
و مي پيچم به راهت بي اشاره
مرورت مي کنم هر روز و هر شب
چه مشتاقم تو را در هر ناره
دلم مي خواهد از چشمت بگويم
نمي گنجد ولي در استعاره (نرگس برهمند)

در شبستان خيال
عطر ياد تو چه آرام آمد
گشت زد در عطش باغ و گل و پروانه
و چه آرام مرا پيدا کرد
وچه آرام مرا عاشق کرد
وه آرام مرا رسوا کرد
در شبستان خيال
من تو را مي جستم
زير لب ميگفتم :"عشق را بايد جست
زير اين چرخ بلند "

زير بال و پر هر شاپرکي عشقي هست
زير لب مي گفتم :"عشق را بايد برد
به بلنداي خيال "

ناگهان
عطر ياد تو چه آرام آمد
و جه آرام مرا پيدا کرد
و چه آرام مرا عاشق کرد
و جه آرام مرا رسوا کرد . (سميه پيله وري)

باز مي خواهم بگويم ،شعري از گيسوي تو
قصه اي ديگر بخوانم از شکنج موي تو
باز مي خواهم که مثل شاعران عهد دور
دل شود صيدي ،گرفتار کمان ابروي تو
آه ،هر چه نو مي انديشيدم ، که نو گويم غزل
باز مي افتم بدام کهنه جادوي تو
باز مي بينم همان دل ، با همان شور و عطش
دوست مي دارد که گردد ،ره نشين کوي تو
هر چه مي خواهد که بگريزد دلم زين ما جرا
مي شود راه گريزم بار ديگر سوي تو
باز مي بينم دلم سرشار شد از اشک غم
اي پناه گريه هاي من ، سر ِ زاتوي تو
مثل مرغي آشيان گم کرده در طوفان غم
لانه اي بس باشدم ، در حلقه ي بازوي تو (سيد حسن الهامي)

اگه يه نقاش بودم
يه دشت مي کشيدم پر از شقايق
يه چشم ابر بهار باشه واسه بدرقه ي راهت
يه دست پر از مهربوني
که دست هاي گرمت رو بگيره
و يه دريا پر از ماهي هاي قرمز
که به تو بخندن
وقتي غرق ِ غصه اي
اگه يه نقاش بودم.... (مرجان حداديان)

گر عمر بپاي تو به پايان برسانم
غم نيست که وصل تو بود روح وروانم
گفتم که اگر باز ببينم رخ خوبت
پس راز جهاني که بر آيد به زبانم
از در چو در آمد همه از ياد برون شد
وا ماند شگفتا ز سخن نطق و بيانم
هوش از سر وجان از تن و آرام ز دل رفت
شد پيکر بيجان همه ،اين جسم نوانم
آري خوشم از مستي و عاري شدن از قيد
بيزار ز هشياري و هر نام و نشانم
سر بر رهت اي سرو ،نهادم که در اين راه
سر بود به بعشق تو بتا ،بار گرانم
فارغ شدم از لاله چو بلبل به بر گل
سر منزل عشق تو بود جا و مکانم
دوري ز جمال تو بود نار روانسوز
خوش آنکه شود برد و سلام آتش جانم
روي تو گل و ، نکهت آن باغ بهشت است
من همچو "هدي"در طلب باغ جنانم (نور الهدي زنگنه)

يکي بود ، يکي نبود؛
اوني که بود تو بودي و اوني که نبود من بودم .
يکي داشت ،يکي نداشت؛
اوني که داشت تو بودي و اوني که تو رو نداشت من بودم.
يکي خواست يکي نخواست؛
اوني که خواست تو بودي و اوني که بي تو بودن رو نخواست من بودم .
يکي آورد و يکي نياورد؛
اوني که آورد تو بودي و اوني که جز تو به کسي ايمان نياورد من بودم.
يکي برد و يکي باخت؛
اوني که برد تو بودي و اوني که دل بتو باخت من بودم.
يکي گفت و يکي نگفت؛
اوني که گفت تو بودي و اوني که دوست دارم رو به هيچ کس جز تو نگفت من بودم.
يکي موند و يکي نموند؛
اوني که موند تو بودي واوني که بدون تو نموند من بودم!

سلام ... تولدت مبارك ... وبلاگ زيبايي داري ... خوشحال مي شم به كلبه ي منم سري بزني ... منتظرتم ... يا علي

آنها که به سر در طلب کعبه دويدند
چون عاقبت الامر به مقصود رسيدند

رفتند
رفتند که بينند در آن خانه خدا را
بسيار بجستند خدا را نديدند
چون معتکف خانه شدند از سر تکليف

ناگاه
ناگاه خطابي هم از آن خانه شنيدند

کي خانه پرستان
کي خانه پرستان چه پرستيد گل و سنگ
آن خانه پرستيد که پاکان طلبيدند......

ba salamo dorodi mojadad be shoma va sepasgozari bekhatere commenthaye zibaton .. aval ke arezoye salamatitono daram va ebadadeton ghabole hagh basheh ... vali dar morede maghame zan dar eslam bahaton harfha dashtam ke ey kash manham ejazeye payame khososi dashtam ta baraton migoftam .. vali ey kash hamrah ba harfhaton fakti ham miyavordin az zamani va jai ke in eslame vagheiye shoma bodeh va ya hast ... va soale digari ke azaton daram ine ke chera ta behal khoda kari va komaki nakardeh keh in kameltarin va behtarin dinesh dar jai az in korehe khakish bar pa besheh ??!! albateh midonin ke man be tamamiye ensanha ehteram migzaram va dino rango nejadeshon va ideolojishon baram farghi nemikoneh .... va omidvaram ba in harfham mojebe ranjeshe azizi nashe ... khoda negahdareton

نداي پاسخگويي ات را شنوده ام و دستانم را با هزار نياز و آرزو به سويت گشوده ام، سحرگاهان که روزنه هاي آسمانت باز است، مرا با تو راز و نياز است، امروز نگاهي از سر لطف به اين بنده زار و نالان کن و تاريکخانه جانم را با اجابت دعايم چراغان کن.
من سراسر احتياج و نيازم و تو ذات بي انباز، من سراسر خواسته و پرسشم و تو شايسته پرستش؛ من هماره در جستجوي توضيح و تعبيرم و تو منزه از هر تفسير .............. سلام خانومي.... التماس دعا

از لوگوت خوشم اومده . حتما لوگوتون رو ميزارم تو وبلاگم

وبلاگ تيفوسي هي شورشي پرسپوليس

براي شنيدن صداي مناجات بر روي نماد بلندگو كليك كنيد

تلاوت جزء هفدهم قرآن استاد شاطري