• وبلاگ : همسفرمهتاب
  • يادداشت : بهار قرآن بر مومنان مبارك باد
  • نظرات : 38 خصوصي ، 649 عمومي
  • تسبیح دیجیتال

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     <    <<    11   12   13   14   15    >>    >
     

    دعاى روز دوازدهم

    اللهم زيني فيه بالستر والعفاف واسترني فيه بلباس القنوع والكفاف واحملني فيه على العدل والانصاف وآمني فيه من كل ما اخاف بعصمتك يا عصمة الخائفين.

    پروردگارا مرا در اين روز به پوشش عفت مزين كن و مرا به لباس قناعت و كفايت بپوشان و مرا به عدل و انصاف در امورم وا دار كن و از هرچه مى ترسم مرا در امان دار به عصمت خودت اى نگه دارنده خائفين.

    < codeBase=http://download.macromedia.com/pub/shockwave/cabs/flash/swflash.cab#version=4,0,0,0 height=311 width=500 classid=clsid:D27CDB6E-AE6D-11cf-96B8-444553540000>



    در حوالي بساط شيطان

    ديروز شيطان را ديدم. در حوالي ميدان بساطش را پهن كرده بود؛ فريب مي‌فروخت. مردم دورش جمع شده‌ بودند،‌ هياهو مي‌كردند و هول مي‌زدند و بيشتر مي‌خواستند.
    توي بساطش همه چيز بود: غرور، حرص،‌دروغ و خيانت،‌ جاه‌طلبي و ... هر كس چيزي مي‌خريد و در ازايش چيزي مي‌داد. بعضي‌ها تكه‌اي از قلبشان را مي‌دادند و بعضي‌ پاره‌اي از روحشان را. بعضي‌ها ايمانشان را مي‌دادند و بعضي آزادگيشان را.
    شيطان مي‌خنديد و دهانش بوي گند جهنم مي‌داد. حالم را به هم مي‌زد. دلم مي‌خواست همه نفرتم را توي صورتش تف كنم.
    انگار ذهنم را خواند. موذيانه خنديد و گفت: من كاري با كسي ندارم،‌فقط گوشه‌اي بساطم را پهن كرده‌ام و آرام نجوا مي‌كنم. نه قيل و قال مي‌كنم و نه كسي را مجبور مي‌كنم چيزي از من بخرد. مي‌بيني! آدم‌ها خودشان دور من جمع شده‌اند.
    جوابش را ندادم. آن وقت سرش را نزديك‌تر آورد و گفت‌: البته تو با اينها فرق مي‌كني.تو زيركي و مومن. زيركي و ايمان، آدم را نجات مي‌دهد. اينها ساده‌اند و گرسنه. به جاي هر چيزي فريب مي‌خورند.
    از شيطان بدم مي‌آمد. حرف‌هايش اما شيرين بود. گذاشتم كه حرف بزند و او هي گفت و گفت و گفت.
    ساعت‌ها كنار بساطش نشستم تا اين كه چشمم به جعبه‌اي عبادت افتاد كه لا به لاي چيز‌هاي ديگر بود. دور از چشم شيطان آن را برداشتم و توي جيبم گذاشتم.
    با خودم گفتم: بگذار يك بار هم شده كسي، چيزي از شيطان بدزدد. بگذار يك بار هم او فريب بخورد.
    به خانه آمدم و در كوچك جعبه عبادت را باز كردم. توي آن اما جز غرور چيزي نبود. جعبه عبادت از دستم افتاد و غرور توي اتاق ريخت. فريب خورده بودم، فريب. دستم را روي قلبم گذاشتم،‌نبود! فهميدم كه آن را كنار بساط شيطان جا گذاشته‌ام.
    تمام راه را دويدم. تمام راه لعنتش كردم. تمام راه خدا خدا كردم. مي‌خواستم يقه نامردش را بگيرم. عبادت دروغي‌اش را توي سرش بكوبم و قلبم را پس بگيرم. به ميدان رسيدم، شيطان اما نبود.
    آن وقت نشستم و هاي هاي گريه كردم. اشك‌هايم كه تمام شد،‌بلند شدم. بلند شدم تا بي‌دلي‌ام را با خود ببرم كه صدايي شنيدم، صداي قلبم را.
    و همان‌جا بي‌اختيار به سجده افتادم و زمين را بوسيدم. به شكرانه قلبي كه پيدا شده بود

    نماز

    شب است و نام تو را عارفانه ميخوانم
    ببين كه شعر تو را بي بهانه ميخوانم
    شب است و مرغ شب و ذكر حمد ايزد پاك
    و من كه ذكر تو را جاودانه ميخوانم
    به كلبه دل من عاشقانه كن گذري
    كه من هميشه تو را ، عاشقانه ميخوانم
    جوانه ميشكفد دردلم به عشق وصال
    و من ، دوباره تو را چون جوانه ميخوانم
    أسير موج دعايم ، كسي نميداند
    كه زير موج ، غزل از كرانه ميخوانم
    در اين غروب غم انگيز ، همدم من باش
    ببين كه شعر تو را ، بي بهانه ميخوانم

    + ناهيد 
    مي دونم جسارته اسم شما رو بيارم
    اگه گستاخي نباشه ، دستهاتون رو دوست دارم
    اگه گستاخي نباشه ، نفس هام مال ِ شما
    تا چشام مي بينه مثل ِ سايه ،دنبال ِ شما
    شما معصوم و صبوري
    شما انگار خود ِ نوري
    شما راز ِ شعر ِ حافظ
    شما راز ِ هر قصيده
    شما شعري نسروده
    شما طرحي نکشيده
    شما پاکيزه تريني
    شما از ستاره بهتر
    شما از جنس ِ سپيده
    شما ابريشم ِ شعري
    (شهريار قنبري)
    + ناهيد 
    از يک نقطه بوجود آمديم
    بزرگ شديم و به هم تن داديم
    و تازه فهميديم عاشقيم .
    آسمانم شدي و در آغوشت جاي گرفتم
    اي صفحه ي آبي ام ، به رويت نقش بستم
    مي داني ، ما داستان شديم
    و نفهميديم
    شيرين و فرهاديم
    (شيرين حجت پناه)
    + ناهيد 
    بنويس نامه نويس
    حرفاي خوب خوب بنويس
    بنويس :"وقتي تو نيستي
    ديگه انگار چيزي نيست ".
    اگر عاشقانه نيست
    حرفاي بهتر بنويس
    اگر خندش مي گيره
    گر يمو از سر بنويس
    بنويس ، خواستنم از جنس ِ گل ِ ابريشمه
    بنويس پاکي ظةِ من ، پاکيي نور و شبنمه
    همه ي دوست داشتنم رو ، نقطه بنقطه نويس
    بنويس ، قصه زياده ، ولي کاغذم کمه
    بنويس خواستن ِ من شمردنيست ، بنويس
    بنويس دل که بخاک سپردني نيست، بنويس
    بنويس خسته شدم ، اونقده خسته که نگو
    همه ي دلتنگي ِ من ، که گفتني نيست، بنويس
    ننوس ، نه ننويس ، هرجي که گفتم ننويس
    ننويس ، نه ننويس ، هر چي دلت خواست بنويس
    ننويس چون که براش نامه ها تکراري شده
    چيزي از من ننويس ، فقط براش راست بنويس
    (شهريار قنبري )
    + ناهيد 
    بُردست
    که ؟ -ياري
    چه ؟ -دل
    از دست ِ که ؟ -از دست ِ من
    خود داديش ؟ -ني
    چه شد ؟ -بربود
    چون ؟ -با مکر و فن
    کارش چه باشد ؟ -دلبري
    دل از کسي برده ؟ -بلي
    از چند کس ؟ -از يک جهان
    از چه قبيل ؟ -از مرد و زن
    جان مي ستاند چشم ِ او ؟ -آري
    چه گه ؟ -گاه ِ نگه
    دل مي کشاند زلف ِ او ؟ -آري
    چگونه ؟ -چون رسن
    تندي کند ؟ -آري
    کجا ؟ -هر جا که باشد عاشقي
    شور افکند ؟ -آري
    چه گه ؟ -هر گه که مي گويد سخن
    شيرين بود لعلش ؟ -بلي
    بوسي تو او را ؟ -کي توان ؟
    از حسرتش چون مي کني ؟ -جان مي کنم چون کوهکن
    در دل چه داي ؟ -عقده ها
    از چه ؟ -از آن زلف ِ سيه
    هرگز گشايد عقده ها ؟ -آري چو بگشايد دهن
    خواهي کشي او را ببر ؟ -آري
    چه سان ؟ -همچون قبا
    از شوف ِ او چون مي کني ؟ -پاره کنم
    چه ؟ -پيرهن
    (فرصت شيرازي)
    دوستتتتتتتتت دارمدوستتتتتتتتت دارمدوستتتتتتتتت دارم خواهريدوستتتتتتتتت دارمدوستتتتتتتتت دارمدوستتتتتتتتت دارم خواهريدوستتتتتتتتت دارمدوستتتتتتتتت دارمدوستتتتتتتتت دارم خواهري
    سلام نرگسم خوبي عزيزم پيش من نمي ايي؟

    آبجي خانوم !!! برام دعا ميكني يا نه ؟؟؟

    تو رو خدا ...

    خيلي دلتنگم و تنها ...

    دلم گرفته . از خودم بدم مياد . آخه ميدوني امروز يه خانومي گفت كه اگر خدا حاجت هاي يكي رو زود برآورده ميكنه ، آدم بايد به خودش شك كنه . چون اين نشون دهنده اينه كه خدا دوسش نداره و دوست نداره كه اون بندش زياد به درگاهش بياد . براي همين زود استجابتش ميكنه تا ...

    نميدونم ... آخه من هر چي از خدا ميخوام ( به جز 1 چيز ) همه رو بهم ميده .

    از خودم بدم اومده . من گفتم حتي اگه يكي تمام اعمالش رو همونطور كه خدا ميخواد انجام بده ، بازم خدا از اون راضي نيست ؟؟؟

    گفت : هر چيزي رو كه زود داد ، آدم بايد به خودش شك كنه .

    واااااي ... حالا من چي كار كنم ؟

    يعني اينقر بنده بدي هستم كه خدا ...

    برام دعا كن . براي آمرزشم در درگاه حق تعالي زياد دعا كن .

    سلام نرگسم .

    كجايي گلم ؟

    دوباره كامنتم نرسيد ؟؟؟

    گفتم كه اون طوماري كه برام فرستادي ، نرسيده ...

    دوباره لطف كن و بنويس برام .

    منتظرم تو پيام خصوصي .

    دوست دارم آبجي گلم .

    سلام /ممنون از حضور مهربونتون /نماز و روزه هاتون قبول /شبهاي احياء نزديکه حقير را از دعاي خيرتان فراموش نکنيد/در ضمن به روزم خوشحال ميشم اگه قدم رنجه فرموده به کلبه حقيرانه بنده تشزيف بياريد/
    عطاياي‌ ماه‌ رمضان‌
    پيغمبر گرامي‌ اسلام‌ (ص‌) فرمود: در ماه‌ رمضان‌ به‌ امت‌ من‌ پنج‌ چيز عطا شده‌ است‌، كه‌ قبل‌ از من‌ به‌ امت‌ هيچ‌ پيغمبري‌ از طرف‌ باريتعالي‌ داده‌ نشده‌ است‌:
    عطاي‌ اول‌: اينكه‌ در شب‌ اول‌ ماه‌ رمضان‌ خداوند با نظر لطف‌ به‌ سوي‌ آنها نگاه‌ كند و كسي‌ را كه‌ خداوند با نظر لطف‌ نگاه‌ كند هرگز او را عذاب‌ نفرمايد.

    عطاي‌ دوم‌: اينكه‌ بوي‌ دهان‌ آنان‌ در شامگاهان‌ در حضور خداوند عزّ و جل‌ از بوي‌ مشك‌ پاكيزه‌تر مي‌باشد.

    عطاي‌ سوم‌: اينكه‌ ملائكه‌ براي‌ آنان‌ در شب‌ و روزشان‌ طلب‌ آمرزش‌ مي‌كنند.

    عطاي‌ چهارم‌: اينكه‌ خداي‌ عزّ و جل‌ به‌ بهشت‌ فرمان‌ مي‌دهد كه‌ براي‌ بندگان‌ من‌ آمرزش‌ بخواه‌ و خود را براي‌ بندگان‌ من‌ آراسته‌ كن‌ پس‌ نزديك‌ است‌ كه‌ رنج‌ و آزار دنيا از آنها برود و وارد بهشت‌ من‌ و كرامت‌ من‌ گردند.

    عطاي‌ پنجم‌: اينكه‌ در شب‌ آخر ماه‌ مبارك‌ رمضان‌ همه‌ گناهانشان‌ آمرزيده‌ شود.
     <    <<    11   12   13   14   15    >>    >