• وبلاگ : همسفرمهتاب
  • يادداشت : بهار انه
  • نظرات : 23 خصوصي ، 226 عمومي
  • چراغ جادو

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     <      1   2   3   4   5    >>    >
     

    بعد از وفات امام(ع),برادرش امام حسين(ع) پيكر ايشان را كفن كرد و آن را بر دوش گرفته بسوي قبر رسول الله آورد. كوتاه زماني نگذشته بود كه مروان و ياران اموي او سر رسيدند و فرياد برآوردند كه شما مي خواهيد حسن بن علي را در كنار پيامبر دفن كنيد؟

    ان آشوبگران اسلحه بدست گرفتند و آماده مقابله با امام حسين(ع)و يارانش شدند.

    هنگامي كه امام حسين(ع)جنازه را برداشتند تا براي آخرين با آن را به مزار جدشان نزديك كنند,آشوبگران به آنها روي آوردند,در حالي عايشه نيز سوار بر استر به جمعشان پيوسته بود.عايشه فرياد مي زدكه:((كه من چگونه مي توانمتاب بياورمدر حالي كه شما مي خواهيدكسي را به خانه من داخل كنيد كه من او را دوست ندارم))

    مروان نيز آغاز به سخن نمودو گفت: ((آيا سزاوار است كه عثمان در دوردست ترين نقطه مدينه بگور سپرده شود و حسن بن علي در كنار پيامبر خدا دفن گردد!هرگز چنين نخواهد شد و من با شمشير آخته حمله خواهم كرد.))نزديك بود فتنه گسترش يابد و بني هاشم با بني اميه درگير شوند.

    ابوهريره كه ناظر جريان بود گفت : ((راستي آيا پسر موسي بن عمران از دنيا مي رفت ,در كنار پدرش دفن نمي شد؟!پس چرا با تدفين حسن بن علي مخالفت مي ورزيد؟!

    ابن عباس بيدرنگ به سراغ مروان آمد و از او خواست كه برگردد .ابن عباس به مروان گفت: (( ما قصد نداريم پسر عم خود را در كنار جدش دفن كنيم,بلكه پس از تجديد ديدار او با مزار رسول الله,جنازه را به بقيع خواهيم بردتا در كنار جده پدريش فاطمه بنت اسد به خاك سپرده شود.))

    سيدالشهدا نيز رو به بني اميه كرد و فرمود:

    ((بخدا قسم اگر برادرم از من پيمان نگرفته بود كه در پاي جنازه اش خوني ريخته نشود به شما شمشير زدن را نشان مي دادم.شما همان كساني هستيد كه پيمانهايتان را در باره ما شكستيد و به شرط هايي كه در مورد ما قائل شديد وفا نكرديد.))

    بدينگونه بود كه چسد مطهر ايشان از كنار مرقد پيامبر به سوي قبرستان بقيع حركت داده شد و در كنار آرامگاه فاطمه بنت اسد به خاك سپرده شد

    وصيت امام حسن مجتبي (ع):

    ((به يگانگي خداي يكتا گواهي مي دهد و بر آستان ربوبيتش, آنگونه كه سزاست سر بندگي مي سايد,خداي يگانه را در فرمانروائيش شريك و انبازي نيست و هرگزاز اهل خيانت ياوري نگرفته و هر چيزي را به اندازه آفريده است.

    او بر بندگي سزاوارترين و براي سپاسگوئي شايسته ترين فرد مي باشد.

    هر كه فرمانبردارخدا باشد,راه درست را يافته است و هركس او را نافرماني كند به كمراهي افتاده و هركس به سوي او بازگردد,گمراهي رسته است.

    اي حسين ,من تو را درباره بازماندگان و فرزاندان و خاندانم سفارش مي كنم كه اشتباهاتشان را با بزرگ منشي ببخشي و نيكوكارانشان را بپذيري و هم جانشين من و هم پدري مهربان براي آنان باشي.

    مرا در كنار آرامگاه جدم رسول اكرم (ص)دفن نما ,چرا كه من سزاوارترين فرد براي دفن در كنار پيامبر خدا هستم . البته اگر از اينكار تورا باز داشتند,تو را به خدا و مقامي كه در نزد او داري و پيوندي كه با رسول الله (ص)داري سوكند مي دهم كه مبادا به خاطر من حتي به اندازه گنجايش شيشه حجامت,خون ريخته شود تا آنكه پيامبر خدا را ملافات كنيم و او را ببه نسبت به رفتاري كه مردم با ما نمودند,با خبر سازيم))

    28صفر روز وفات جانگداز پيامبر اكرم(ص) روز آغاز غربت ائمه هنوز پيامبر (ص) را به خاك نسپرده بودند كه جانشين براي پيامبر انتخاب كردند در حالي كه همه مي دانستند وصي و جانشين پيامبر امام علي است.

    سه ماه از رحلت پيامبر گذشته بود كه به صورت حضرت زهرا(س)دختر پيامبر اسلام سيلي زدند و ايشان را شهيد كردند و ظلم بر ائمه ما ادامه يافت تا اينكه امام حسن در 28صفر50هجري توسط جعده دختر اشعث همسر ايشان مسموم شدند و به شهادت رسيدند.

    لعنت خدا بر اشعث و خاندانش كه خودش در شهادت حضرت علي دست داشت و جعده دخترش امام حسن(ع) را شهيد كرد و وپسرش محمد از همكاران قتل حسين بن علي (ع) بود و لعنت خدا بر تمام كساني كه به ائمه ظلم كردند

    + خاكسار آستان دوست 

    جلوه جنت‏به چشم خاكيان دارد بقيع

    جلوه جنت‏به چشم خاكيان دارد بقيع يا صفاى خلوت افلاكيان دارد بقيع

    گر حصار كعبه را جبريل دربانى كند صد چو موسى و مسيحا پاسبان دارد بقيع

    گر چه با شمع و چراغ اين آستان بيگانه است الفتى با مهر و ماه آسمان دارد بقيع

    گرچه محصولش بظاهر يك نيستان ناله است يك چمن گل نيز در آغوش جان دارد بقيع

    گرچه مى‏تابد بر او خورشيد سوزان حجاز از پر و بال ملائك سايبان دارد بقيع

    ميتوان گفت ازگلاب گريه اهل نظر بى نهايت چشمه اشك روان دارد بقيع

    بشكند بار امانت گرچه پشت كوه را قدرت حمل چنين بار گران دارد بقيع

    تا سروكارش بود با عترت پاك رسول كى عنايت‏با كم و كيف جهان دارد بقيع

    اين مبارك بقعه را حاجت‏بنور ماه نيست در دل هر ذره خورشيدى نهان دارد بقيع

    اينكه ريزد از در و ديوار او گرد ملال هر وجب خاكش هزاران داستان دارد بقيع

    چون شد ابراهيم قربان حسين فاطمه پاس حفظ اين امانت را بجان دارد بقيع

    فاطمه بنت اسد عباس عم، ام البنين اينهمه همسايه عرش آستان دارد بقيع

    در پناه مجتبى در ظل زين العابدين ارتباط معنوى با قدسيان دارد بقيع

    باقر علم نبى و صادق آل رسول خفته‏اند آنجا كه عمر جاودان دارد بقيع

    سلام نرگس خانم تسليت منو هم بپذيريد.التماس دعا دارم . يادتون نره منو از دعا

    + مجنون الحسين 
    + مجنون الحسين 

    شراب مي چکد از چشمت به کام خاک شَرَر بارم

    رسيد طعم جنون اينک به چشم خفته بيدارم

    امان نمي دهدم عصيان که تا برايم ازين دوزخ

    شراب توبه نمي نوشد، دهان خشک گنه کارم

    نمک گرفت نگاهم را در اين کوير غبارآلود

    غريب مي وزد اکنون عشق به روح خسته بيمارم

    جهان همايش توفان هاست هجوم ناله من درياب

    اسير دست پريشاني است دل به شعله سزاوارم

    ببين که وضع پشيماني است، نقاب شيون من گم شد

    دچار بازي آخر شد، سرِ به وهم گرفتارم

    در اين طواف جنون آميز به گرد حلقه چشمانت

    به سر نيامدم آخرجان، سبک نشد زگنه بارم

    ميان غيب و شهادت ماند دلي که قسمت ويراني است

    بگو چگونه رها گردم زِ بالِ مانده ز رفتارم

    نشان صبح قيامت بود شبي که آينه گم کردم

    بيا به مرگ بشارت ده دو چشمِ تشنه ديدارم

    "سودابه اميني"

    رحلت رسول گرامي اسلام و امام دوم شيعيان حسن بن علي (ع) را به شما تسليت ميگويم

    + مجنون الحسين 

    طلوع نامت

    رازيست سترگ

    که هنوز بتهاي کوچک و بزرگ شکسته آنند

    پيشاني ات

    معبدي است

    که عابدان مشرقي

    قبله را در آن به جستجويند

    در معبد پيشاني ات

    شباني ساده دل ميان پيراهن من

    به نيايش نشسته است

    همراه با کبوتراني

    که از نامت دانه و گل بر مي چينند

    حنجره ات- افشان در آفتاب و مهتاب-

    روشن مي کند دقايقم را

    وقتي در قايقي مه پوشان

    دلتنگي ام را

    به آبهاي سرگردان مي سپارم

    خسته ام؛ خسته و دلتنگ

    از فانوسهاي آويزان بر درگاه گورستانها

    و از مردگاني که پرنده اي نمي نشيند بر قبرشان

    خسته ام؛ خسته و دلتنگ

    از روزگار بعد از تو

    که صدايت را به شلاق بستند

    و ردّ پايت را به زنجير

    از شحنه گاني که شمشير آختند

    بر پرندگان

    و شاعرکاني که زبان برگشادند به هجو باران

    آه اي گلوي باراني

    پيشواى دوم جهان تشيع كه نخستين ميوه پيوند فرخنده على (ع) با دختر گرامى پيامبر اسلام (ص) بود، در نيمه ماه رمضان سال سوم هجرت در شهر مدينه ديده به جهان گشود.(1)

    حسن بن على (ع)از دوران جد بزرگوارش چند سال بيشتر درك نكرد زيرا او تقريبا هفت سال بيش نداشت كه پيامبر اسلام بدرود زندگى گفت.

    پس از درگذشت پيامبر (ص) تقريبا سى سال در كنار پدرش امير مومنان (ع) قرار داشت و پس از شهادت على (ع) (در سال 40 هجرى) به مدت 10 سال امامت امت را به عهده داشت و در سال 50 هجرى با توطئه معاويه بر اثر مسموميت در سن 48 سالگى به درجه شهادت رسيد

    حسن بن علي عليه السلام، سرور جوانان اهل بهشت و آينه تمام نماي غربت و مظلوميت، در آستانه رواق خون رنگ شهادت ايستاده. عزم پرکشيدن تا بي کرانه عرش خدا را دارد و فرشتگان اشک ريز مظلوميت و خرسند ملاقات اويند

    شهادت کريم آل طاها، امام حسن مجتبي (ع) تسليت

    سلام برتو اي فرستاده خوبي ها ؟ اي مهربانترين فرشته خاك؛ تو از ملكوت آسمان به زمين فراخوانده شدي تا انسان را با معناي واقعي اش آشنا كني . تو آفتاب روشن حقيقت بودي در شام تيره زندگي . از مشرق دلها بر آمدي و اكنون آسمان تب دار غروب جانگداز توست . نامت بلند و دينت پر رهرو ؛ اي جاري تر از حيات در پيكر آدمي

    رحلت پيغام دار آخرين ؛ خاتم نبوت را نگين ؛ رسول واپسين ؛ عينيت قرآن كريم ؛ حضرت رسول اكرم ؛ محمد مطفي صلوات الله عليه بر مسلمين جهان تسليت باد

    alas that springshould uanish with the rose

    that youth;s sweet . scented manu should close

    the nightingale that in the branches sang / ah "whence" and whither flown again"who knows

    khayyam
    ركسانا ...

    بازم سلام خواهر مهربونم

    يه بار نوشتم ولي نميدونم چي شد ظاهرا ارسال نشد... بهرحال دوباره مينويسم از اينكه مطمئن باش هيچ وقت فراموشت نميكنم و هميشه خواهر خوب من خواهي بود و از اومدنت هميشه خوشحال ميشم پس منتظرت هستم....

    مطلب بعدي اينكه ايميلي كه برام فرستاده بودي عكس هم داشت و عكسش هم بسيار زيبا بود كه جاداره دوباره بابت اون ازت تشكر كنم و نهايتا اينكه دلم براي نوشته هات تنگ شده و خوشحال ميشم كه بازم بنويسي....... فعلا بدرود و در پناه حق

    (غــــــــــــــريب )
    مادر بزرگ
    گم کرده ام در هياهوي شهر
    ان نظر بند سبز را
    که در کودکي به بازويم بسته بودي
    در اولين حمله ناگهاني تاتار عشق
    خمره ـ دلم
    بر ايوان افتاد و شکست
    دستم به دست دوست ماند
    پايم به پاي پا رفت
    من چشم خورده ام
    من چشم خورده ام
    من تکه تکه از دست رفته ام
    در روز روز ـ زندگانيم

    زنده يادمان حسين پناهي


     <      1   2   3   4   5    >>    >